گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
آغاز تا پایان - سیری در جنگ ایران و عراق
جلد چهارم
جنگ در آستانه سال 66





اشاره

جمهوری اسلامی با کسب پیروزیهای نظامی در سال 65 همراه با مقاومت در برابر حامیان عراق، موازنه‌ی سیاسی - نظامی جنگ را به سود خود تغییر داد. در این روند، موقعیت برتر ایران نشان دهنده برخورداری کشور از قابلیتهای لازم برای تغییر توازن جنگ و «تثبیت» آن به سود خود بود. اصولا وضعیت ناشی از این برتری هسته‌ی اصلی نگرانی حامیان منطقه‌ای و جهانی عراق را تشکیل داده و در عین حال مانع از نادیده گرفتن درخواستهای برحق ایران نیز بود.
در این میان، افزایش نقش امریکا و شوروی برای کنترل اوضاع و تأثیرگذاری بر روند تحولات سیاسی و نظامی جنگ با هدف «تحت تأثیر قرار دادن موقعیت برتر ایران» و در نتیجه فراهم‌سازی مقدمات پایان بخشیدن به جنگ، مشخصه‌ی جنگ در سال 65 و سپس در سال 66 بود. آنگاه اقداماتی که در این مسیر انجام گرفت منشاء تحولاتی شد که در خاتمه بخشیدن به جنگ نقش و تأثیر بسزایی داشت.
نتایج ناشی از این رخدادها و تحولات، پرسشهای گوناگونی در بطن خود دارند که پاسخ به آنها می‌تواند چارچوب و ماهیت روند تحولات «جنگ در

[ صفحه 19]

سال 66» را آشکار نماید. مثلا این سؤالات می‌توانند مطرح گردند که ایران و عراق به عنوان طرفین درگیر در جنگ، هر یک چه استراتژیها و راه حلهایی را برای تغییر و یا تثبیت اوضاع فراروی خود داشتند؟ و قدرتهای بزرگ چه نقشی را در فرآیند تحولات جنگ و برای تغییر اوضاع به سود خود ایفا می‌کردند؟
در پاسخ به سؤالها اجمالا می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:
1- عراق برای رهایی از فشارهای روز افزون، تلاش خود را بر مبنای بین‌المللی کردن جنگ با حمله به نفتکشها و مراکز صدور نفت و همچنین تأسیسات صنعتی و اقتصادی ایران متمرکز کرد. ضمن آنکه برای عراق افزایش توان نظامی جهت مقابله مؤثر در برابر تهاجمات ایران و اقدامات آفندی در صورت آمادگی شرایط، مرکز ثقل هر نوع اقدام محسوب می‌شد.
2- ایران به موازات تلاشهای نظامی در جبهه‌های نبرد، با بهره‌برداری از موقعیت برتر نظامی، تلاشهای دیپلماتیک خود را حول محور قطعنامه 598 افزایش داد.
3- امریکا برای کنترل و مهار اوضاع به منظور خاتمه بخشیدن به جنگ، فشار خود را بر ایران افزایش داد. بدین ترتیب که ضمن گسترش حضور نیروهایش در منطقه، تلاشهای دیپلماتیک خود را در چارچوب سازمان ملل به منظور تصویب قطعنامه 598 آغاز کرد.
4- اتحاد جماهیر شوروی (سابق) با بهره‌برداری از اوضاع متشنج منطقه و تشتت حاصله در سیاست منطقه‌ای امریکا، با اجاره دادن 3 فروند نفتکش به کویت، برای نخستین بار مقدمات حضور خود را در منطقه‌ی خلیج فارس فراهم کرد. همچنین روابط دیپلماتیک خود را با ایران، عراق و کشورهای منطقه بهبود بخشیده و گسترش داد.
رفتار عراق و حامیانش و اهداف و سیاستهای آنها بدین معنا بود که دنیا حاضر به پذیرش موقعیت برتر ایران و تأمین حقوق این کشور در برابر عراق به

[ صفحه 20]

عنوان متجاوز نیست. لذا عدم تمکین جمهوری اسلامی نسبت به اهداف و سیاستهای قدرتهای بزرگ، منجر به افزایش فشارهای همه جانبه آنان به ایران، با هدف تعدیل مواضع این کشور و تسهیل در پایان بخشیدن به جنگ شد.
اکنون به منظور توصیف و تجزیه و تحلیل رخدادهای جنگ در سال 66، بر پایه‌ی این فرض که روند تحولات جنگ در این سال متاثر از پیروزیهای سیاسی - نظامی ایران در سال 65 می‌باشد؛ در ادامه‌ی بحث، ضمن بررسی بازتاب تحولات سیاسی - نظامی جنگ در سال 65، تلاش ایران برای بهره‌برداری از موقعیت برتر و مواضع امریکا و شوروی (پیشین) در برخورد با مسائل جنگ و همچنین با ایران و عراق را مورد بررسی قرار خواهیم داد.

بازتاب تحولات سیاسی - نظامی جنگ در سال 65

تثبیت مناطقی که ایران تصرف کرده بود و ناتوانی عراق برای بازپس‌گیری این مناطق، به عنوان یکی عوامل اساسی و مؤثر در ارزیابی ضعف و ناتوانی نظامی و روحی نیروهای عراق و متقابلا برتری قوای نظامی ایران، مورد توجه ناظرین و کارشناسان نظامی قرار گرفت. این روند و تردید نسبت به توانایی نظامی عراق برای مهار تهاجمات مشابه و متوالی ایران، همانند آنچه که در فاو انجام گرفت، بیشترین نگرانی را در کشورهای غربی و حتی شوروی پدید آورد. [10] ماهیت این تحولات و فرایند آن سبب گردید که احتمال دستیابی ایران به پیروزی و شکست عراق مورد توجه قرار گیرد.
«برای اولین بار، [اوضاع جنگ] این احتمال را که این طرف حقیقتا بر دیگری پیروز شود، مطرح ساخته است.» [10] .
تغییر توازن به سود ایران و تأثیرات ناشی از این وضعیت، سبب گردید تا بسیاری از تحلیل‌گران نظامی و دیپلماتهای غربی، پیدایش این وضعیت را سرآغاز تغییر و تحول در مواضع امریکا و شوروی (پیشین) ارزیابی کنند. در

[ صفحه 21]

این زمینه نول آبزرواتور نوشت:
«اکنون بسیاری از کشورهای غربی و شوروی، بااطمینان از پیروزی امکان‌پذیر ایران، در برنامه‌های استراتژیک خود، به ناچار تجدید نظر کرده‌اند. تعادل قوا به نحوی قاطع به نفع ایران به هم خورده است.»
این نشریه سپس در مورد پیامدهای پیروزی ایران بر منطقه و جهان سه احتمال را مطرح می‌کند:
«نخستین نظریه، دورنمایی فاجعه‌آمیز را مجسم می‌سازد. دومین فرضیه احتمال پیدایش وضعی شبیه لبنان در عراق است و سومین فرضیه، احتمال رستاخیز اسلام پیشرو و نوین است.» [10] .
در این میان، ابهام نسبت به آینده و احتمال به هم خوردن تعادل قوا در منطقه، به عنوان عواقب و پیامدهای ناشی از تحولات اخیر، مورد تأکید قرار گرفت. ماهنامه‌ی لوموند دیپلماتیک نیز در صورت پیروزی ایران، سه سناریو را در مورد عراق محتمل و قابل پیش‌بینی می‌داند:
«شکست نظامی کامل عراق، فلج شدن تدریجی حکومت عراق ناشی از قطع کمکهای مالی غرب که به فکر آینده روابط با ایران هستند و بالاخره سرنگونی رژیم بغداد.»
این نشریه در ادامه می‌نویسد:
«در هر سه مورد، این جمهوری اسلامی ایران است که شرایط خود را برای صلح و حتی سلطه‌جویی بر عراق تحمیل کرده و بدینسان داده‌های منطقه‌ای و بین‌المللی را دگرگون خواهد کرد. در آن صورت ایران اراده خود را بر کشورهای خلیج فارس تحمیل کرده و بر سازمان اوپک استیلاء خواهد یافت. سیاست نفتی را تغییر شکل داده و شماری از کشورهای عربی مانند مصر و اردن را در انزوا قرار خواهد داد.» [10] .
همراه با اظهار نگرانی و اضطراب رسانه‌ها و محافل خبری و تحلیلی نسبت

[ صفحه 22]

به آینده، اظهارات رسمی میتران، رئیس جمهور فرانسه، در مورد نتایج حاصله از پیروزی ایران نیز حائز اهمیت است:
«پیروزی ایران در این جنگ به مثابه پیروزی تندروهای اسلامی خواهد بود که می‌تواند ثبات کل جهان عرب و مدیترانه را به هم بزند.» [10] .
همچنین از طرف این تحلیل‌گران راه حلهایی برای مقابله با پیامدهای احتمالی ناشی از پیروزی ایران ارائه می‌شد. چنانکه نشریه فیگارو در این زمینه سه راه حل پیش‌بینی و ارائه می‌کند:
«1- امریکا در پرتو مساعدت و همکاری اردن و مصر یک کمک لجستیکی قوی به عراق خواهد رسانید.
2- اتحاد شوروی فشارهایی را به تهران وارد خواهد کرد.
3- آخرین راه حل ممکن نیز به عنوان راه حل اضطراری آن است که قدرتهای بزرگ با محاصره نفت ایران در تنگه هرمز، ایران را از درآمدهای مالی محروم سازند.» [10] .
در واقع، روند تحولات سیاسی - نظامی جنگ به ویژه در سالهای 65 و 66 نشان دهنده‌ی این واقعیت است که تمهیدات فراوانی در زمینه‌های سیاسی، اقتصادی و نظامی، به منظور مقابله با ایران و مهار نتایج ناشی از پیروزی نهایی آن بر عراق، طرحریزی و اجرا شد. حامیان جهانی و منطقه‌ای عراق دو راه حل فرا روی خود داشتند. نخست اینکه با «پذیرش موقعیت برتر ایران و ارائه امتیاز به این کشور»، شرایط لازم را برای پایان بخشیدن به جنگ فراهم نمایند که طبیعتا تحولات ناشی از این امر، با توجه به ماهیت جنگ و دلایل تحمیل آن به ایران مردود شناخته شده بود. آنتونی پارسونز، سفیر وقت انگلیس در سازمان ملل به روشنی این مسئله را بیان داشته است:
«هیچ کس مایل به پیروز شدن ایران انقلابی، این به هم زننده وضع موجود در منطقه و زیر پا گذارنده حقوق و عرف بین‌المللی نیست.» [10] .

[ صفحه 23]

در واقع، نتایج مترتب بر پیروزی ایران، مهمترین عامل بازدارنده در ارائه‌ی امتیاز به ایران و فراهم‌سازی مقدمات پایان بخشیدن به جنگ بود. در نتیجه، ضمن اجتناب از تأمین نظریات و خواسته‌های برحق ایران، راه حل دوم، مبنی بر «تشدید فشار به ایران»، با هدف تحلیل تدریجی توان اقتصادی و تضعیف موقعیت سیاسی و نظامی این کشور پیگیری شد. هسته مرکزی این تلاش معطوف بر «تغییر موازنه در جنگ» به عنوان لازمه‌ی خاتمه‌ی فوری جنگ از طریق سیاسی بود. چنین پیش‌بینی می‌شد که با مخدوش کردن اعتماد ایران به کسب پیروزی در عملیات و تغییر نحوه‌ی دریافتهای این کشور از امکان دستیابی به پیروزی در جنگ، مقدمات پایان بخشیدن به جنگ فراهم خواهد شد. چنانکه واینبرگر وزیر دفاع وقت امریکا بیان کرده بود، ماهیت تلاشهای جدید و هدف از اعمال آنها ناامید کردن از دست‌یابی به پیروزی بود.
«اکنون ما با نوعی جنگ رو به رو هستیم که هدف آن از بین بردن امید است.» [10] .
بر این اساس، تغییر روند جنگ از وضعیت فرسایشی به وضعیت تهاجمی، به عنوان یک تحول اساسی طرح‌ریزی شد. چون پس از فتح خرمشهر در سال 61، استراتژی دفاعی عراق، با هدف فرسایشی کردن جنگ پیگیری می‌شد. لیکن پیروزیهای حاصله از سوی ایران و تغییر توازن در جنگ به سود این کشور، به منزله‌ی شکست استراتژی پیشین و ضرورتا نیازمند اتخاذ رهیافت نظامی تهاجمی‌تر بود. در این باره یکی از محققین می‌نویسد:
«تحرکات جدید منطقه‌ای و بین‌المللی مرتبط با جنگ بر رهیافت نظامی تهاجمی‌تر نسبت به وضعیت فرسایشی موجود جنگ تأکید می‌کرد.» [10] .
افزایش حمایت از عراق و تقویت توان نظامی این کشور، در همین چارچوب به نحو گسترده و چشمگیری تشدید شد که نتایج و ثمرات آن در ماههای پایانی جنگ در سال 67، با تغییر توازن به سود عراق آشکار شد.

[ صفحه 24]

برمبنای چنین حمایتهای همه جانبه‌ای این امیدواری و انتظار وجود داشت که عراق با اتخاذ رهیافت نظامی تهاجمی‌تر، علاوه بر مقاومت و پایداری در برابر تهاجمات نظامی جمهوری اسلامی، از توانایی لازم برای بازپس‌گیری مناطقی که ایران تصرف کرده برخوردار شود.
نظر به اینکه پافشاری ایران بر احقاق حقوق خود و ادامه جنگ، بر پایه‌ی توانایی نظامی آن برای انجام عملیات و همچنین حفظ و نگهداری مناطق متصرفه بود؛ چنین پیش‌بینی می‌شد که در صورت بازپس‌گیری این مناطق از سوی عراق و تغییر توازن در جنگ، ایران سرانجام مجبور به پذیرش خاتمه‌ی جنگ از طریق سیاسی خواهد شد.
بدین ترتیب جنگ در سال 66، بر پایه تحولات سال 65 از شرایط و مشخصه‌هایی برخوردار شد که در بطن خود، مقدمات پایان یافتنش را پرورش داد.

تلاش ایران برای بهره برداری از موقعیت برتر

مهمترین آثار و نتایج پیروزی جمهوری اسلامی در عملیات کربلای 5، پیدایش این باور و اعتبار بود که ایران، بر پایه این پیروزی و توانایی‌هایش، قادر است حقوق حقه خود را از موضع برتر پیگیری و برای تأمین آن پافشاری کند. حتی برخی از کارشناسان مسائل ایران و جنگ نیز در ارزیابی موقعیت ایران به همین نتیجه رسیده بودند. [21] چنانکه شهرام چوبین (عضو مؤسسه بین‌المللی

[ صفحه 25]

مطالعات استراتژیک لندن) در همین زمینه می‌گوید:
«من فکر می‌کنم که آنها (ایرانیها) در مرحله جدیدی از جنگ قرار گرفته و به خود اعتماد پیدا کرده‌اند و این امر در سال 1985 و احتمالا از سال 1984 در حملات مجنون و هویزه به چشم نمی‌خورد. آنها دلیلی نداشتند که فکر کنند که قادر به پیروزی می‌باشند. ولی عملیات «فاو» و «مهران» و «کربلای 5» در سال گذشته به آنها نشان داد که به این امر قادر می‌باشند و هم اکنون برای کسب پیروزی عجله دارند.» [22] .
در واقع از سال 64، ایران در یک روند صعودی با کسب پیروزیهای نظامی در موقعیتی قرار گرفت که ضمن برخورداری از اعتماد به نفس، برای پیگیری و پافشاری بر تأمین خواسته‌های خود تعجیل داشت. بدیهی است که تأکید بر مفهوم«اعتماد به نفس» و «تعجیل در کسب پیروزی» در تحلیل فوق، ناظر بر موقعیت کلی ایران در جنگ و متقابلا ضعف و ناتوانی ارتش عراق بود. چنانکه روزنامه فیگارو با ارزیابی موقعیت عراق در همین زمینه می‌نویسد:
«شش ماه پیش از بغداد برای مقاومت در برابر این جنگ فرسایشی نیرومندتر از تهران به نظر می‌رسید، امروز نیروهای صدام حسین از حرکت بازمانده و در حال عقب‌نشینی هستند و روحیه ایشان ضعیف شده است.» [23] .
ایران برای بهره‌برداری از «موقعیت برتر»، علاوه بر آمادگی برای عملیات نظامی، [24] تلاش دیپلماتیک بر پایه‌ی پیروزی نظامی در عملیات کربلای 5 را آغاز کرد. در همین چارچوب آقای هاشمی رفسنجانی، فرمانده عالی جنگ، در مصاحبه با خبرنگاران خارجی در پاسخ به سؤال خبرنگار انگلیسی مبنی بر

[ صفحه 26]

احتمال تغییرات سیاسی در رژیم عراق و پیگیری حقوق ایران از مجراهای سیاسی می‌گوید:
«محال نیست؛ البته ما معمولا هر حمله‌ای که می‌کنیم مدتی صبر می‌کنیم شاید حامیان عراق توجه بکنند و حقوق ما با فشار آنها داده شود. حالا هم مأیوس نیستیم که چنین چیزی بشود.» [25] .
آقای هاشمی در ادامه پاسخ به مسئله‌ای اشاره می‌کند که بیانگر علت پافشاری جمهوری اسلامی بر اجرای عملیات نظامی می‌باشد:
«ولی تجربه پنج - شش سال گذشته نشان داده که اگر زور پشت کار نباشد و اگر آنها ترسی از ادامه جنگ نداشته باشند، تسلیم نمی‌شوند.» [16] .
فرمانده عالی جنگ همچنین با اشاره به تجربه‌ی نحوه‌ی پایان مخاصمه و جنگ در میان سایر کشورها اظهار می‌دارد:
«جاهای دیگر هم این طوری نشان داده، وقتی که جنگ تمام شد، دیگر هیچ کس حاضر نیست حق دیگری را با مذاکره بدهد.» [17] .
برابر این توضیحات، پیگیری و تحقق خواسته‌های سیاسی ایران تنها بر پایه‌ی پیروزی در جبهه‌ی نظامی و برخورداری از موضع برتر، امکان‌پذیر بود. طبیعتا در چنین اوضاعی، تأکید و پافشاری ایران بر تأمین خواسته‌های حقه‌ی خود، همراه با برخورداری از آمادگی نظامی به منظور اجرای عملیات، امری ضروری و در عین حال منطقی بود. آقای هاشمی در همین مصاحبه در پاسخ به سؤال خبرنگار روزنامه آساهی ژاپن درباره عملیات کربلای 5 و علت خاتمه آن می‌گوید:
«در مورد عملیات کربلای 5 می‌توان گفت که همه عملیات‌های ما، ماهیت نظامی ندارند. برخی اهداف سیاسی دارند و این عملیات به اهدافش رسید. اگر «همه شرایط» برای حمله‌ی بزرگ مناسب باشد آن را شروع می‌کنیم.»

[ صفحه 27]

سپس ایشان در خصوص آمادگی برای پایان بخشیدن به جنگ اضافه می‌کند:
«در مورد تلاشهایی که در مورد آتش‌بس صورت می‌گیرد، از اول گفته‌ایم اگر قبول دارند جنگ را صدام شروع کرده و دادگاهی تشکیل شود و متجاوز به مجازات برسد، ما حاضریم.» [18] .
همچنین آقای هاشمی در همین مصاحبه، با توجه به سؤالات خبرنگاران خارجی در مورد نتایج جنگ در سال 65 که به عنوان سال سرنوشت ساز تعیین شده بود بر این مسئله تأکید می‌کند که:
«ما گفتیم که امسال (66) سال بهره‌برداری از ضرباتی است که در سال گذشته بر پیکر ماشین جنگی عراق وارد کردیم.» [19] .
در توضیح همین مفهوم، آقای هاشمی در خطبه‌های نماز جمعه تهران اظهار می‌دارد:
«اینکه ما سال گذشته را «سرنوشت‌ساز» گفتیم، این بود که در این سال روند جنگ را تعیین خواهیم کرد و امروز سرنوشت جنگ مشخص شده است. شرایطی پیش آمده که همه دنیا دارند به جانشین سازی صدام و حزب بعث فکر می‌کنند و عراق از شرایط دفاع متحرک به وضعی افتاد که دیگر دفاع ندارد.» [20] .
تشریح و توضیح مفهوم عملیات سرنوشت‌ساز، گر چه با تأخیر انجام شد، لیکن ضروری بود. زیرا با طرح این شعار در آغاز سال 65 و عدم توضیح درباره‌ی آن، جو عمومی کشور بر این باور قرار گرفت که جنگ در همین سال با پیروزی نظامی، به پایان خواهد رسید. بنابراین، عدم توضیح این مفهوم از یک سو و از سوی دیگر عدم اختتام جنگ این سؤال و ابهام را به وجود آورده بود که دستاورد جنگ در سال 65 چه بود؟ و در سال 66 ایران بر چه اساسی و با چه هدفی جنگ را ادامه می‌دهد؟

[ صفحه 28]

در نتیجه تشریح این مفهوم از سوی فرمانده عالی جنگ در نماز جمعه، این مسئله را خاطرنشان ساخت که پیروزیهای نظامی در سال 65، به منظور متقاعد ساختن حامیان عراق به اقدام برای تغییر و تحول در رژیم عراق بوده و هم اکنون نیز کلیه‌ی تلاشهای نظامی و سیاسی ایران، به منظور تحقق همین مفهوم پیگیری و اجرا می‌شود. کلیه تلاشهایی که بدین منظور انجام گرفت، بازتابهای مختلفی را به همراه داشت، چنانکه یکی از کارشناسان مسائل ایران و جنگ می‌گوید:
«من تصور می‌کنم که رژیم [ایران] به این واقع‌بینی دست یافته که تا جنگ پیامدهای اساسی از خود باقی نگذاشته، زمانهای بیشتری را به آن اختصاص ندهد. بنابراین، من فکر می‌کنم در واقع تلاشهای جدیدی را در آن مبذول داشته و مایل است که حملات بسیاری از این قبیل را، حتی اگر در حال حاضر پیروزی بر بصره برایش مؤثر نباشد، انجام دهد.» [21] .
اما در چنین اوضاعی، گسترش درگیری در خلیج فارس [22] از سوی عراق و متعاقب آن افزایش حضور امریکا در خلیج فارس و تهدیداتی که نسبت به ایران صورت گرفت، دقیقا نشانگر این بود که امریکا، با نادیده گرفتن موقعیت برتر ایران و تأمین حقوق حقه‌ی این کشور، همچنان حمایت از عراق و فشار بر ایران را ادامه خواهد داد.
در واقع افزایش حضور امریکاییها در منطقه، با هدف مقابله با تغییرات احتمالی ناشی از برتری ایران و تداوم پافشاری این کشور بر تحقق خواسته‌های سیاسی خود صورت می‌گرفت و جمهوری اسلامی این موضوع را کاملا درک می‌کرد. به همین دلیل، در آستانه سال 66، امام خمینی با هشدار نسبت به «از

[ صفحه 29]

دست دادن زمان» درباره‌ی ماهیت تلاشهای صلح‌طلبی قدرتهای بزرگ فرمودند: «باید هوشیار باشیم و گول اینها را نخوریم.» سپس تأکید فرمودند:
«ما نباید به این جنایتکار (صدام) مهلت بدهیم تا خودش را مجهز بکند و دوباره به شرارت دست بزند.» [23] .
اظهارات امام، همراه با تشدید تنش میان ایران و امریکا که عمدتا متأثر از گسترش حضور امریکا در خلیج فارس به حمایت از عراق بود، سبب گردید رادیو لندن طی تحلیلی در مورد جو حاکم بر ایران چنین قضاوت نماید:
«در حال حاضر، فضای جنگ‌جویی که بر تهران مستولی است، نشان می‌دهد که ایران آمادگی برای صلحی که همراه با سقوط دولت یعنی عراق نباشد، ندارد.» [24] .
بدین ترتیب با پیدایش موقعیت جدید که تماما حاکی از افزایش فشار به ایران برای پذیرش صلح بود، [25] گر چه امیدواریهای ایران برای دستیابی به امتیازات سیاسی قابل توجه جهت پایان بخشیدن به جنگ تا اندازه‌ای کم‌رنگ شد. لیکن در عین حال تداوم جنگ در سال 66 بر پایه این امیدواری پیگیری می‌شد که با اتکاء بر کسب پیروزی نظامی در صحنه نبرد و تلاشهای دیپلماتیک، حامیان جهانی و منطقه‌ای عراق برای ارائه امتیاز به ایران متقاعد شوند و تلاشهای دیپلماتیک ایران در سازمان ملل بر حول محور قطعنامه 598 به سرانجام مطلوبی منتهی شود.

[ صفحه 30]


بررسی مواضع امریکا و شوروی (سابق)

اشاره

تلاش عراق به منظور گسترش درگیری در خلیج فارس و مقابله به مثل ایران، موجبات افزایش نگرانی کشورهای منطقه و قدرتهای بزرگ را فراهم ساخت [26] .
پیدایش موقعیت جدید سبب گردید تشدید فشار به ایران و تلاش برای ممانعت از پیروزی ایران بر عراق، با افزایش حمایتهای سیاسی، اقتصادی، نظامی از عراق، به عنوان منطق حاکم بر رفتار و عملکرد کشورهای منطقه و قدرتهای بزرگ، بیش از گذشته خودنمایی کند. در این زمینه روزنامه کیزائی از ژاپن می‌نویسد:
«جنگ ایران و عراق در ماههای اخیر به نفع ایران در جریان است و اگر چه دو ابرقدرت اعلام کرده‌اند که در جنگ بی‌طرف هستند، ولی در وضعیت فعلی جنگ، تصمیم به بلوکه کردن ایران گرفته‌اند. دو ابرقدرت می‌کوشند در جنگ از پیروزی ایران علیه عراق جلوگیری کند.» [27] .
سپس همین روزنامه در توضیح تلاش دو ابرقدرت برای حمایت از عراق، به سفر هیأت بلندپایه شوروی (پیشین) به سرپرستی یکی از اعضاء [28] کمیته مرکزی حزب کمونیست به بغداد و ملاقات با صدام که منجر به تجدید پیمان 15 ساله شوروی و عراق شد، اشاره می‌کند. همچنین سفر ریچارد مورفی، فرستاده ویژه‌ی ریگان، رئیس جمهور وقت امریکا به بغداد را نیز خاطرنشان می‌سازد.
پیدایش موقعیت جدید و جوروانی و تبلیغاتی حاکم بر رسانه‌ها و محافل خبری، ناظر بر این معنی بود که ایران، نه تنها برای دستیابی به «امتیازات

[ صفحه 31]

سیاسی» در وضعیت کاملا دشواری قرار گرفته است، بلکه برای «حفظ وضع موجود» نیز معضلات بسیاری را فرا روی خود خواهد داشت. به عبارت دیگر، ایران در برابر فرصتها، محدودیتها و خطراتی قرار گرفته بود که تصمیم‌گیری برای گذر از این وضعیت بسیار دشوار به نظر می‌رسید. تحلیل روزنامه گاردین در این زمینه قابل توجه است:
«ایران هر قدر در جنگ پیشرفت می‌کند، در صحنه بین‌المللی منزوی‌تر می‌شود. نمونه بسیار واضح آن، جبهه‌گیری واقعی امریکا و شوروی، از یک سو به منظور هماهنگی و از سوی دیگر برای رقابت، در کنار عراق است.» [29] .
در واقع ارتقاء موقعیت برتر ایران، بر خطرها و نگرانیها و در نتیجه ضرورت تشدید فشار به ایران می‌افزود. چنانکه همکاری امریکا و شوروی و حمایت از عراق به نحو چشمگیری افزایش یافته و در رسانه‌های خبری نیز منعکس می‌شد. نشریه‌ی تایمز چاپ لندن در این زمینه می‌نویسد:
«برداشتهای امریکا و شوروی، دلواپسی آنها را برای مهار کردن نبرد از طریق آنچه مقامات ایران آن را فرصت‌طلبی به منظور گسترش نفوذ ابرقدرتها در منطقه‌ی نفت‌خیز خلیج فارس می‌نامند، آشکار می‌سازد. اخیرا مسکو و واشنگتن، هر دو موضع مطلوبتری را نسبت به عراق و جهان عرب، اتخاذ کرده‌اند.» [30] .
موضع مشترک امریکا و شوروی در حمایت از عراق و تأکید بر پایان بخشیدن به جنگ سبب گردید دو ابرقدرت برای نخستین بار احتمال دستیابی به تفاهم [31] را مورد تأکید قرار دهند:

[ صفحه 32]

«امریکا و شوروی به سوی نوعی همکاری گام بر می‌دارند که نتیجه نهایی آن، ممکن است اقدام مشترک برای پایان بخشیدن به جنگ بی‌پایان ایران و عراق باشد و یا حداقل آنکه، دخالت دو ابرقدرت، از پیروزی ایران بر عراق در صحنه جنگ جلوگیری کند.» [32] .
متعاقب همین وضعیت، برابر برخی از گزارشها، امریکاییها یک هیأت بلندپایه را برای ارائه پیشنهاد به مسکو فرستادند. [33] همچنین مارگارت تاچر، نخست وزیر وقت انگلیس برای بحث و گفتگو با میخائیل گورباچف، رهبر شوروی (پیشین)، در مورد طرحها و نظریات مربوط به خاتمه‌ی جنگ، راهی مسکو شد. جفری هاو، وزیر خارجه وقت انگلیس نیز پس از ملاقات با وزیر خارجه‌ی شوروی، بر توافق طرفین نسبت به حمایت از تلاشهای سازمان ملل تأکید کرد. ضمن آنکه شوروی (پیشین) و فرانسه نیز در پاریس جلساتی سری تشکیل دادند. [34] .
بنابر گزارشهای منتشره، روسها ضمن موافقت با «متوقف شدن جنگ» و «تعیین مجازات» برای طرف مخالف اجرای آتش‌بس، اعمال «تحریم» را در گرو حصول توافق بین تمامی اعضای شورای امنیت دانستند. [35] در واقع مخالفت روسها با تحریم و مشروط کردن آن، عمدتا به منظور مقابله با کسب ابتکار عمل از سوی امریکاییها بود. موضعگیری روسها را در این زمینه رئیس بخش خلیج فارس در وزارت خارجه شوروی چنین اعلام کرد:
«شوروی پیشنهاد امریکا در مورد بررسی مشترک مسأله‌ی جنگ عراق ایران را رد کرده است [36] و اعتقاد دارد این اقدام باید به صورت جمعی

[ صفحه 33]

صورت گیرد.» [37] .
منابع دیپلماتیک در سازمان ملل نیز اعلام کردند که پنج قدرت بزرگ در شورای امنیت درباره نخستین مرحله از این سناریو مبنی بر پایان بخشیدن به جنگ به توافق رسیده‌اند، ولی لازمه موفقیت در این زمینه، کنار گذاشتن اختلاف در مورد مرحله دوم این طرح است که عمدتا شامل محروم ساختن ایران از منابع دریافت تجهیزات نظامی با اعمال «تحریم» می‌باشد. [38] در حالی که این تحریم پس از پیروزی انقلاب و شروع جنگ ادامه داشت. تفاهم [39] و همکاری امریکا و شوروی و برخی از کشورهای اروپایی نسبت به خاتمه بخشیدن به جنگ از طریق مذاکره، اگر چه نشانه‌ی نوعی اجماع بین‌المللی و هماهنگی ضمنی برای پایان بخشیدن [40] به جنگ بود، لیکن اختلافات موجود نسبت به «نحوه اعمال تحریم و ابعاد آن» و همچنین موضع‌گیری و حساسیت شوروی (پیشین) در مورد افزایش حضور نیروی امریکا در خلیج فارس، سبب گردید تا هر یک از دو قدرت برای کسب ابتکار عمل در جنگ اقدامات جداگانه‌ای را انجام دهند که در ادامه‌ی بحث به آن اشاره خواهد شد.

[ صفحه 34]


امریکا

تداوم و گسترش دامنه جنگ ایران و عراق و تضعیف تدریجی عراق در اثر حملات پی در پی ایران، همراه با «گسترش نهضت اسلام‌خواهی» در خاورمیانه، منافع امریکا را در منطقه با خطر جدی مواجه ساخت. ناتوانی امریکا برای پایان بخشیدن به جنگ و برقراری صلح بادوام در منطقه خاورمیانه، با پایان دادن به کلیه مناقشات و درگیریها، مقدمات شکل‌گیری استراتژی جدید امریکا را فراهم ساخت. [81] در این استراتژی توجه مجدد به ایران و پذیرش اهمیت و نقش محوری ایران در ثبات یا بی‌ثباتی منطقه و تهدید منافع امریکا مورد شناسایی و تأکید قرار گرفت:
«ایران چه از هم گسیخته باشد و چه بیش از حد نیرومند، می‌تواند ثبات تمامی خاورمیانه و بویژه آن کشورهای میانه‌روی عرب و دوستان ما را که ثبات و استقلالشان اهمیتی برای امنیت امریکا دارد، تهدید کند.» [82] .
در چارچوب این استراتژی، تلاش برای برقراری رابطه با ایران منجر به شکل‌گیری ماجرای موسوم به مک فارلین در بهار سال 64 شد. بعدها رونالد ریگان رئیس جمهور وقت امریکا در مورد ماهیت این «ابتکار سیاسی محرمانه» و دلیل اتخاذ آن گفت:
«بدون همکاری ایران، ما قادر به خاتمه بخشیدن به جنگ خلیج فارس نیستیم و بدون ایران، امکان برقراری صلح بادوام در خاورمیانه وجود ندارد.» [83] .
ریگان همچنین در بخش دیگری از سخنان خود درباره‌ی اهداف دراز مدت امریکا در خاورمیانه گفت:
«اهداف دراز مدت امریکا در خاورمیانه این بوده است که به استقلال ایران

[ صفحه 35]

در قبال سلطه شوروی یاری نماید و خاتمه شرافتمندانه‌ای را برای جنگ خونین ایران و عراق تحقق بخشد و صدور خرابکاری و تروریسم به منطقه را متوقف سازد.»
وی در ادامه سخنان خود مهمترین مانع تحقق اهداف امریکا را چنین توضیح داد:
«یک مانع بر سر راه این اهداف، عدم مذاکره و قطع ارتباط بین ما یعنی ایران و امریکا بود. به خاطر اهمیت استراتژیک ایران و نفوذ این کشور در جهان اسلام است که ما در جستجوی یک رابطه بهتر بین کشورهای خود (ایران و امریکا) برآمدیم.» [84] .
در واقع هسته مرکزی سیاستهای جدید امریکا در خاورمیانه و خلیج فارس، بر پایه روابط و مناسبات نوین میان ایران و امریکا تنظیم شده بود. این مسئله، ضمن روشن ساختن اهمیت برقراری رابطه با ایران برای امریکا، تبعات و زیانهای ناشی از افشای ماجرای مک فارلین و شکست آن را نیز روشن می‌سازد. در واقع، ناکامی امریکا در برقراری روابط پایدار و با ثبات با ایران، منجر به درهم ریختن سیاست خاورمیانه‌ای امریکا و ایجاد تشتت در سیاست خارجی این کشور شد. به عبارت دیگر در این ماجرا لطمات و زیانهای وارده به «حیثیت و اعتبار امریکا» [85] بیش از هر امر دیگری اجرای سیاستهای امریکا در خاورمیانه را با مشکلات و دشواریهای اساسی مواجه ساخت.
با پیدایش وضعیت جدید و افزایش تنش در مناسبات امریکا با عراق و ایران، توانایی امریکا برای کسب ابتکار عمل در جنگ عمیقا تضعیف شد.

[ صفحه 36]

ضمن اینکه گسترش دامنه‌ی جنگ و افزایش نفوذ و فعالیتهای شوروی (پیشین) نیز بر مشکلات و موانع موجود بر سر راه تحقق اهداف و سیاستهای امریکا افزود. در چنین وضعی، به نظر می‌رسید امریکاییها برای کسب ابتکار عمل نیازمند طرح‌ریزی جدید می‌باشند، چنانکه مجله اشپپگل چاپ آلمان به نقل از منابع مصری، خبری را مبنی بر طرح‌ریزی امریکا برای دخالت احتمالی این کشور در جنگ ایران و عراق منتشر ساخت. [86] گر چه این خبر را بلافاصله مقامات امریکایی تکذیب کردند [87] ولی در عین حال امریکاییها وجود برخی نقشه‌های احتمالی را برای مداخله، در صورت پیروزی ایران و تهدید متحدین امریکا در خلیج فارس، انکار نکردند. [88] .
رفتار ایران در خلیج فارس در پاسخ به تهاجمات عراق به نفتکشها، مورد توجه امریکاییها بود و چنین تحلیل می‌شد که در صورت عدم دستیابی ایران به پیروزی نظامی در عملیات کربلای 5، ممکن است فشار ایران به کشورهای حاشیه جنوبی خلیج فارس افزایش یابد. [49] پایه همین تحلیل، چارلز ردمن سخنگوی وزارت خارجه امریکا تلویحا خطاب به ایران اعلام کرد:
«به نظر ما، این حملات به کشتیرانی در خلیج فارس، امکان بروز سوء تفاهم یا اشتباه محاسبه‌ای را که موجب گسترش دامنه‌ی جنگ شود، افزایش می‌دهد.» [50] .
چند روز بعد جورج شولتز وزیر خارجه وقت امریکا نیز اعلام کرد:
«ما مکررا به ایران هشدار داده‌ایم که هر گونه گسترش دامنه جنگ به مثابه تهدیدی عمده علیه منافع امریکا تلقی می‌شود.» [51] .
از سوی برخی تحلیلگران موضع‌گیری امریکا همراه با برخی اقدامات سیاسی این کشور و نیز تحرکات ناوگان دریایی آن، به منزله نادیده گرفتن تلویحی ایران [52] تلقی می‌شد. ضمن اینکه، تحرکات ناوگان دریایی امریکا دردریای مدیترانه، با توجه به گروگانگیری در لبنان، به منزله هشدار به

[ صفحه 37]

گروگانگیرها بود، چنانکه سخنگوی وزارت دفاع امریکا رسما اعلام کرد:
«عملیات نظامی امریکا در دریای مدیترانه به گروگانگیریهای جدید در لبنان ارتباط دارد.» [53] .
رئیس ستاد مشترک نیروهای مسلح امریکا نیز در همین زمینه اعلام کرد:
«حرکات نیروی دریایی امریکا در دریای مدیترانه و خلیج فارس، چیزی بیش از تدابیر احتیاطی نیست.» [54] .
اعلام این مواضع از سوی مقامات رسمی امریکا، عمدتا متعاقب افزایش تحرکات ناوگان دریایی آن کشور در دریای مدیترانه و خلیج فارس و به منظور پایان بخشیدن به هر گونه شائبه‌ای مبنی بر تغییر سیاست امریکا انجام گرفت.
«سیاست امریکا در قبال جنگ ایران و عراق تغییر نکرده و امریکا خواهان عدم پیروزی هر یک از طرفین جنگ است.» [55] .
اعلام چنین مواضعی، تصریح در مخالفت و بی‌توجهی کامل امریکا نسبت به موقعیت برتر ایران و خواسته‌های سیاسی این کشور و مقابله با پیروزی احتمالی ایران بود. [56] به همین دلیل، این مواضع آشکارا به سود عراق ارزیابی می‌شد. ضمن اینکه امریکاییها، برابر اظهارات واینبرگر، وزیر دفاع وقت این کشور، به هیچ وجه معتقد نبودند که موجودیت رژیم عراق در خطر است، لیکن بر این نظر بودند که امریکا باید تمامی تلاش خود را برای برقراری صلح به کار برد. [57] بنابراین اظهارات، برخلاف تحلیل رسانه‌ها مبنی بر سقوط رژیم عراق، امریکاییها روند تحولات جنگ را به منزله تهدید موجودیت رژیم عراق ارزیابی نمی‌کردند. در نتیجه، این پرسش به وجود می‌آید که تغییر مواضع

[ صفحه 38]

امریکا متأثر از چه عواملی بوده و چارچوب و خط مشی کلی سیاست این کشور در برخورد با جنگ ایران و عراق از چه مشخصه‌ها و ویژگیهایی برخوردار بوده است؟
متعاقب افشای ماجرای مک فارلین و تنش در روابط امریکا با عراق، سیاست خارجی امریکا دچار تشتت و نابسامانی شد. [58] گسترش دامنه‌ی جنگ همراه با تزلزل سیاست خارجی امریکا وضعیت دشواری را فراروی امریکاییها قرار داد. طبعا در این موقعیت، پایان بخشیدن به جنگ براساس تلاشها و ابتکار عمل امریکا، تنها عاملی بود که می‌توانست جراحات وارده بر سیاست خارجی این کشور را ترمیم کند. تحقق این مسئله نیز به سادگی امکان‌پذیر نبود، چون از یک سو برخورداری ایران از موقعیت برتر و از سوی دیگر بی‌اعتمادی عراق نسبت به ماهیت تلاشهای امریکا، مانع از موفقیت این کشور بود. در این اثنا، طه یاسین رمضان در مصاحبه با مجله الدستور چاپ انگلستان با انتقاد از مواضع امریکا و متهم ساختن این کشور به تجهیز ایران می‌گوید:
«موضع دولت امریکا پر از تضاد است، زیرا امریکاییها ظاهرا وانمود می‌کنند مخالف ادامه جنگ هستند ولی در واقع ایران را به سلاح مجهز می‌نمایند و این امر در نوع خود مبین انحطاط اخلاق سیاسی است.» [59] [60] .
بعد از ماجرای مک فارلین، امریکاییها در آغاز تلاشهای خود ضمن تغییر موضع آشکار به سود عراق، تدابیری را به منظور افزایش فشار به ایران اتخاذ کردند. در این میان، اظهارات برخی از مقامات امریکایی در مورد تجارب

[ صفحه 39]

حاصله از معاملات ایران و امریکا در چارچوب ماجرای مک فارلین و تجدید نظر در این خط مشی و ارائه تحلیل جدید از اوضاع داخلی ایران، حائز اهمیت است:
«با توجه به اهمیت استراتژیک ایران باید قبل از اینکه ما روابط دلخواه با این کشور پیدا کنیم، حکومتی کاملا متفاوت در ایران بر سر کار آید. [61] فکر برقراری روابط با عناصر میانه‌رو در جمهوری اسلامی وهم و خیالی بیش نیست.» [62] .
این تحلیل ناظر بر این معنا بود که از این پس، امریکاییها به جای تلاش برای برقراری رابطه با جمهوری اسلامی، تشدید فشار به ایران را به منظور پایان بخشیدن به جنگ دنبال خواهند کرد. به عبارت دیگر، علاوه بر تغییر سیاست امریکا در برخورد با ایران، سیاست امریکا در مورد جنگ نیز تغییر یافته و بر روی خاتمه‌ی جنگ متمرکز شد. یکی از کارشناسان مسائل ایران و منطقه در این باره می‌گوید:
«کابینه ریگان، استراتژی صلح را تا ژانویه 1987) یعنی هنگامی که سقوط بصره بعید شد) به طور جدی دنبال نمی کرد.» [63] .
در همین چارچوب امریکا به منظور کسب ابتکار عمل، دو اقدام اساسی را در دستور کار خود قرار داد که عمدتا شامل: گسترش حضور در خلیج فارس و

[ صفحه 40]

اسکورت نفتکشها و سازماندهی و رهبری تلاش بین‌المللی به منظور تصویب قطعنامه 598 بود. ریگان رئیس جمهور وقت امریکا، در اسفند سال 65، ضمن صدور بیانیه و درخواست برای پایان یافتن فوری جنگ، از جورج شولتز وزیر خارجه وقت امریکا خواست تا رهبری تلاشهای بین‌المللی را به منظور وادار ساختن جمهوری اسلامی ایران به مذاکره برعهده گیرد. ریگان در بیانیه خود با حمایت از پیشنهاد عراق برای خاتمه جنگ، عملیات سرسختانه‌ای را به منظور ممانعت از ارسال هر گونه سلاح به ایران، مورد تأکید قرار داد و مسؤولیت آن را به ادروینکس معاون وزیر خارجه امریکا سپرد. [64] واینبرگر بر پایه همین بیانیه اعلام کرد:
«امریکا نمی‌خواهد که ایران در جنگ با عراق برنده شود. ما کاملا آماده‌ایم برای رفت و آمد دریایی و تضمین آزادی کشتیرانی در تنگه هرمز، آنچه را که لازم است انجام دهیم.» [65] .
متقابلا آقای هاشمی رفسنجانی فرمانده‌ی عالی جنگ، بر پایه درک و تحلیلی که نسبت به ماهیت سیاستهای خصومت‌آمیز جدید امریکا داشت بلافاصله اعلام کرد:
«اگر امریکا بخواهد در خلیج فارس مداخله کند، امنیتش در همه جای دنیا به خطر خواهد افتاد.» [66] .
ایشان ضمن بی‌اعتبار شمردن سیاست امریکا حتی در میان نزدیکترین دوستان و دست نشاندگانش مانند شاه اردن و رژیم مصر، در مورد برخوردهای امریکا با ایران اظهار داشت:
«آنها مدتی به ما پیغام دادند که ما ایران را یک کشور مهم می‌دانیم و انقلاب اسلامی را به رسمیت شناخته‌ایم. شما تروریست نیستید، ما حاضریم کوتاه بیاییم و از این قبیل صحبتها. وقتی که شروع شد ما دیدیم که از همان اول دروغ گفته‌اند.» [67] .

[ صفحه 41]

ایران که تصور می‌کرد به لحاظ برخورداری از مواضع برتر، قادر به تحمیل اراده و خواسته‌های سیاسی خود بر صدام و حامیان این کشور می‌باشد، با ملاحظه مواضع جدید امریکا و ماهیت خصومت‌آمیز آن علیه ایران، تدریجا به این نتیجه و باور نزدیک شد که امریکا نه تنها مایل به ارائه‌ی هیچ گونه امتیاز قابل توجه به ایران نیست، [68] بلکه فشار بر ایران را افزایش خواهد داد. [69] در عین حال دو روز بعد، مجددا آقای هاشمی اظهاراتی را مبنی بر اعلام آمادگی برای رفع خصومت بین ایران و امریکا اعلام کرد. [70] همچنین رئیس وقت ستاد تبلیغات جنگ مطالبی را مبنی بر آمادگی ایران برای آزادی گروگانها در لبنان اعلام کرد. [71] در موضع‌گیریهای جدید ایران همچنان اعمال برخی تغییرات در کادر رهبری عراق به عنوان بخشی از شرایط ایران بر پایان بخشیدن به جنگ مطرح شد. [72] .
مجددا در اوایل اردیبهشت ماه، آقای هاشمی طی مصاحبه مطبوعاتی با نمایندگان بیش از 70 رسانه خبری جهان در مورد روابط ایران و امریکا مطالبی را بیان کرد که حائز اهمیت بود. ایشان در پاسخ به خبرنگار روزنامه واشنگتن پست درباره روابط ایران و امریکا در آینده اظهار داشت:
«در مورد روابط ما با امریکا، این را مدتی پیش امام اعلام کردند و من هم

[ صفحه 42]

مکررا گفتم که ما فکر نمی‌کنیم تا قیامت باید روابط با امریکا قطع باشد... اگر مطمئن شویم که امریکا قصد شیطنت با ما ندارد و به ما ثابت شد، حاضریم رابطه برقرار کنیم.»
سپس ایشان با اشاره به نشانه‌ی حسن نیت امریکا اظهار داشت:
«ما یک علامت گذاشته‌ایم برای اینکه امریکا حسن نیت خودش راثابت بکند و آن این است که اموالی که برخلاف حق و قانون از ما در امریکا مسدود شده آزاد کند تا ما نزد مردم لبنان شفاعت کنیم که گروگانها را آزاد کنند.» [73] .
تأکید بر این مفاهیم عمدتا ناشی از این درک و تحلیل بود که تداوم مناسبات در چارچوب ماجرای مک فارلین امکان‌پذیر می‌باشد، حال آنکه موقعیت منطقه و موضع‌گیری امریکا در این زمینه کاملاتغییر کرده بود و به عبارتی، تلاش امریکا در این مسیر با ناکامی و شکست همراه شده و بهبود موقعیت مجدد امریکا، تنها در گرو حفظ پرستیژ سیاسی، به منظور تحمیل صلح بر ایران بود. [74] در هر صورت، یکی از مقامات وزارت خارجه امریکا در پاسخ به اظهارات آقای هاشمی اعلام کرد:
«تا زمانی که ایران از تروریستها حمایت می‌کند، امیدی به بهتر شدن روابط دو کشور نیست.» [75] .
با پی‌ریزی سیاست جدید امریکا، بر تحرکات دیپلماتیک این کشور در سازمان ملل و منطقه افزوده شد. چنانکه علاوه بر سفر یک هیأت بلندپایه از اتحادیه عرب به امریکا، ریچارد مورفی، معاون وزیر خارجه امریکا در امور

[ صفحه 43]

خاورمیانه، عازم منطقه خاورمیانه شد. در این ملاقات موضع‌گیری امریکاییها بسیار قابل توجه بود.
در این سفر هیأت اتحادیه عرب بر دو موضوع تأکید داشتند: نخست آنکه اگر ایران از پذیرش قطعنامه‌های سازمان ملل امتناع کرد، امریکا از اعمال مجازاتهای شورای امنیت سازمان ملل علیه ایران حمایت کند و دوم آنکه امریکا برای جلوگیری از رسیدن سلاح به ایران فشار بیشتری را وارد سازد و در این مرحله با متحدین امریکا طی اجلاس اقتصادی ماه آینده سران هفت کشور صنعتی غرب فعالتر عمل کند. [76] شولتز وزیر خارجه وقت امریکا در پاسخ به درخواستهای اتحادیه عرب، این معنا را صریحا مورد تأکید قرار داد که امریکا از هیچگونه کوششی برای محروم کردن ایران از دستیابی به سلاح فروگذار نخواهد کرد وی در اظهارات خود دلیل اتخاذ چنین اقدامی را نقش و تأثیر وجود تسلیحات در ادامه جنگ ذکر کرد. [77] .
همچنین شولتز در دیدار با هیأت جامعه عرب، به منظور ایجاد اعتماد در اعراب و اجابت خواسته‌های آنها اعلام کرد:
«امریکا آماده است تا علیه هر کدام از طرفین جنگ که از همکاری با شورای امنیت در پایان دادن به جنگ سرباز زدند، اقدامات مؤثری به عمل آورد.» [78] .
ریگان نیز در ملاقات با هیأت اتحادیه عرب بر این مسأله تأکید ورزید که امریکا از راه حل مذاکره برای پایان دادن به جنگ ایران و عراق بشدت حمایت می‌کند. [79] .
ریچارد مورفی فرستاده ویژه‌ی رئیس جمهور امریکا به منظور تشریح مواضع امریکا و کسب حمایت اعراب و در عین حال اعلام حمایت از آنها، همزمان با سفر هیأت اتحادیه عرب و متعاقب سفر معاون وزیر خارجه شوروی به منطقه، [80] عازم منطقه خلیج فارس شد. وی در این سفر، ضمن ارائه درخواست

[ صفحه 44]

امریکا مبنی بر خاتمه سریع جنگ، همچنان بر تلاش امریکا برای ممانعت از پیروزی و یا شکست هر یک از طرفین درگیری تأکید کرد. همچنین از قول رئیس جمهور امریکااعلام کرد:
«امریکا از احقاق حق دوستانش درمنطقه خلیج فارس، برای دفاع از خود و نیز تعهداتش برای تضمین عبور آزادانه نفت از طریق تنگه هرمز تأکید می‌کند.» [81] .
نگرانی امریکا نسبت به سلب اعتماد اعراب و دیگر متحدینش و بهره‌برداری مسکو از این وضعیت، یکی از عوامل مؤثر در سیاستهای امریکا بود. به همین دلیل مورفی آشکارا پیام ریگان را در این زمینه مورد تأکید قرار داد و به نقل از او گفت:
«امریکا شدیدا نگران این جنگ اندوهبار است و جنگ خلیج فارس، منافع استراتژیک و همچنین ثبات و امنیت کشورهای دوستمان را در منطقه تهدید می‌کند.» [82] .
مورفی در این سفر عازم بغداد شد و با مقامات عراقی مذاکره کرد. وی بلافاصله پس از ورود به بغداد، اعلام کرد که دولت متبوع وی در کلیه سطوح بین‌المللی می‌کوشد مذاکراتی را برای خاتمه دادن به جنگ تدارک ببیند. وی همچنین از ایران درخواست کرد تا همانند عراق که بارها آمادگی خود را برای وارد شدن به مذاکرات صلح اعلام داشته است، آمادگی خود را در این زمینه اعلام نماید. [83] .
مورفی همچنین پیام کتبی ریگان را در مورد تحولات جنگ خلیج فارس تلاشهای امریکا در شورای امنیت سازمان ملل برای پایان بخشیدن به جنگ، تسلیم صدام کرد. وی هنگام ترک بغداد به خبرنگاران گفت که دیدار با مقامات

[ صفحه 45]

عراقی مفید و سازنده بوده است. همچنین ضمن تجلیل از شجاعت عراقیها گفت که زمان آن رسیده است که این شجاعت با اعطای صلح پاداش داده شود، زمانی که پیش از این نیز فرارسیده بوده است. [84] .
در واقع، اظهارات مورفی در موقعیتی که عراق برای تشدید درگیری در خلیج فارس تلاش می‌کرد، به منزله تشویق و ترغیب عراق و همچنین کسب اعتماد مجدد این کشور، که با افشای ماجرای مک فارلین مخدوش شده بود، ارزیابی می‌شد. از جمله مواردی که مورفی در این سفر به آن اشاره کرد، تلاش امریکا برای تصویب قطعنامه‌ای جدید در سازمان ملل بود:
«ماسرگرم فعالیت هستیم تا در این زمینه، قطعنامه‌ی مؤثرتری را نسبت به قطعنامه‌های قبل در سازمان ملل، به تصویب برسانیم.» [85] .
با اتمام سفر منطقه‌ای مورفی و بازگشت هیأت اتحادیه عرب از امریکا، اظهارات وزیر خارجه، وزیر دفاع و رئیس جمهور وقت امریکا حائز اهمیت و در عین حال نمایانگر توافقات جدید مبنی بر تشدید فشار به ایران بود. شولتز اعلام کرد:
«امریکا به ایران هشدار داد که یا جنگ را پایان دهد و یا با اقدامات شدید و مقتضی رو به رو خواهد شد.» [86] .
چند روز بعد واینبرگر وزیر دفاع وقت امریکا اعلام کرد:
«کشورش اجازه نخواهد داد که ایران در جنگ با عراق پیروز شود. زیرا چنین تحولی برای تمام جهان فاجعه‌آمیز خواهد بود.» [87] .
در چنین موقعیتی، حمله عراق به ناو استارک امریکا گر چه منجر به عذرخواهی عراق و آمادگی این کشور برای پرداخت غرامت شد، ولی به نظر می‌رسید این اقدام صرفا براساس یک اشتباه در محاسبه نبوده است. در عین حال این حادثه امریکا را با وضعیتی دشوار رو به رو ساخت. لیکن به جای فشار امریکا به عراق، منجر به افزایش مواضع خصمانه امریکا علیه ایران شد.

[ صفحه 46]

چنانکه ریگان در تاریخ 29 / 2 / 66 در یک سخنرانی که از رادیو امریکا پخش شد اعلام کرد:
«در حقیقت شخصیت شرور و خطاکار در این ماجرا جمهوری اسلامی ایران است.»
وی در ادامه سخنان خود گفت:
«مدتهاست دولت امریکا همراه با شماری از دیگر کشورهای جهان می‌کوشد با فراهم آوردن امکان انجام گفتگوهای صلح، جنگ ایران و عراق پایان یابد، اما جمهوری اسلامی ایران تاکنون از کمک به یافتن راه حلی برای فرونشاندن آتش این جنگ امتناع کرده است.» [88] .
بدین ترتیب سیاست جدید امریکا، با افزایش حضور درمنطقه خلیج فارس که بعدها به اسکورت نفتکشها منتهی شد و تلاش برای تصویب قطعنامه‌ی 598 در سازمان ملل آغاز شد. روند جدید، با تشدید خصومت میان ایران و امریکا، سرانجام به درگیری میان دو کشور در منطقه‌ی خلیج فارس منتهی شد. فضا و جو حاکم بر مناسبات دو کشور ایران و امریکا همچنان به مدت یک سال به طول انجامید و بعدها با تغییر وضعیت در منطقه و پذیرش قطعنامه 598 از سوی ایران شکل جدیدی به خود گرفت که در صفحات بعد مورد بررسی قرار خواهد گرفت.

شوروی

مقاومت مردم افغانستان، سیاست خاورمیانه‌ای شوروی (پیشین) را با بن بست و در نتیجه شکست و ناکامی مواجه ساخت. زیرا روسها با فرورفتن در باتلاق افغانستان از هر نوع امکان بهره‌برداری از خلاء حاصله در توازن قدرت در منطقه که در پی پیروزی انقلاب اسلامی و سقوط شاه پدید آمده بود، محروم و سرانجام شکست زیان‌آوری را متحمل شدند.

[ صفحه 47]

اقدامات شوروی به رهبری گورباچف برای رهایی از بن بست حاصله در افغانستان، با تصمیم‌گیری برای خروج از این کشور آغاز شد. [89] چنین پیش‌بینی می‌شد که اعتماد از دست رفته‌ی شوروی، در خلال خروج از افغانستان، مجددا به دست آمده و جبران شود.
مسکو در قبال این اقدام، در نظر داشت با توجه به مناسبات دیرینه و سنتی با عراق و سوریه، امتیازات مناسبی را در سایر بحرانهای موجود در منطقه از جمله جنگ ایران و عراق و مناقشه اعراب و اسرائیل به دست آورد. در چنین اوضاعی افشای ماجرای مک فارلین و تشتت در سیاست خارجی امریکا، بهترین فرصت [90] را در اختیار روسها قرار داد تابدین وسیله در خلاء ناشی از بی‌اعتباری امریکا در منطقه، اعتبار شوروی را در منطقه تحت رهبری گورباچف مجددا بازیابند.
متعاقب گسترش دامنه‌ی جنگ و فزونی یافتن نگرانی و اضطراب کشورهای منطقه، این امکان برای شوروی فراهم شد تا با تأکید بر خاتمه‌ی فوری جنگ ایران و عراق، تلاشهای دیپلماتیک خود را توسعه دهد. در این روند، روسها برای حل سه مسأله بزرگ و اساسی منطقه، برگزاری سه کنفرانس بین‌المللی را پیشنهاد کردند. [91] نخستین کنفرانس بین‌المللی برای حل و فصل اختلاف اعراب و

[ صفحه 48]

اسرائیل، با عقب‌نشینی اسرائیل از سرزمینهای اشغالی عرب‌نشین و تضمین حقوق مشروع ملت فلسطین تشکیل شود. دومین کنفرانس، با هدف متوقف کردن جنگ ایران و عراق و برقراری صلح میان دو کشور، و لو با اعزام نیروهای بین‌المللی به جبهه ایران و عراق و تحریم و مجازات، برگزار شود [92] و سومین کنفرانس بین‌المللی با هدف تأمین آزادی کشتیرانی در خلیج فارس، تنگه هرمز و تضمین امنیت آبراه نفتی در برابر هر گونه خطر با تهدید، تشکیل شود. [93] .
تحرکات گسترده دیپلماتیک و سیاسی شوروی (پیشین) که به نحو بی‌سابقه‌ای در حال انجام بود سبب گردید تمایل شوروی تحت رهبری گورباچف برای به دست گرفتن ابتکار عمل با کنار گذاشتن سیاستهای انفعالی پیشین، عمیقا مورد توجه کشورها، محافل خبری و تحلیل‌گران سیاسی و نظامی قرار گیرد؛ چنانکه یکی از دیپلماتهای برجسته امریکایی طی تماس با المستقبل خاطر نشان ساخت:
«وجود یک رهبر میانه‌رو، چون گورباچف، مایه آزار دولت امریکاست. زیرا چنین رهبری می‌تواند به واسطه افکار و نظریات سیاسی خود، کشورهای عربی خشمگین از سیاست امریکا در منطقه را به سوی خود جلب نماید. کاری که یک رهبر تندرو و انعطاف‌ناپذیر اتحاد شوروی از انجام آن عاجز است.» [94] .
همچنین یک کارشناس برجسته فرانسوی در مورد ماهیت تلاشهای

[ صفحه 49]

گورباچف گفت:
«گورباچف سعی می‌کند از مرز بهره‌برداری از اشتباهات سیاست امریکا در خاورمیانه پا فراتر گذارد. گورباچف عملا می‌خواهد بر این شعار ایالات متحده که می‌گوید جایگزینی جز خود امریکا برای امریکا در منطقه خاورمیانه وجود ندارد و دولت ریگان در همکاری با کشورهای عربی به آن تکیه می‌کند، خط بطلان بکشد. گورباچف سعی دارد ضمن بی‌اعتبار کردن این شعار امریکایی بسیاری از درهای بسته در خاورمیانه را بگشاید، به امید اینکه کشورهای عربی متوجه شوند که جایگزینی غیر از امریکا وجود دارد و ایالات متحده نه فقط 99 درصد از برگها را در خاورمیانه ندارد، بلکه حتی قادر به حل بحرانهای این منطقه نیست.» [95] .
دیپلماسی و شوروی در این مقطع روی دو مسأله، شامل تردد آزاد کشتیها در خلیج فارس و خاتمه یافتن جنگ ایران و عراق متمرکز بود. [96] طبیعتا شوروی برای خاتمه بخشیدن به جنگ از نقش برجسته‌تری برخوردار شده و روسها در این زمینه دیدگاههای خاص خود را داشتند که برای تشریح و تفهیم و اجرای آن، پتروفسکی معاون وزیر خارجه خود را به منطقه گسیل داشتند. وی طی یک مصاحبه مطبوعاتی در کویت نظریات خود را در مورد از سرگیری کوششها جهت پایان دادن به جنگ ایران و عراق بیان کرد. این نظریات عبارت بودند از سازماندهی مذاکرات تحت نظارت شورای امنیت سازمان ملل متحد، تدارک یک گردهمایی در سطح وزرای امور خارجه کشورهای عضو شورای امنیت و حضور تمامی جناحهای ذینفع در جنگ در آن. وی همچنین در این مصاحبه هر گونه توافق میان شوروی و امریکا را در این زمینه تکذیب کرد. [97] .

[ صفحه 50]

همچنین پتروفسکی طی مصاحبه‌ای مطبوعاتی در ابوظبی ضمن تأکید بر اینکه یکی از اهداف این سفر تشریح سیاستهای جدید شوروی در مورد مسائل بین‌المللی و منطقه‌ای به رهبری گورباچف بوده، خاطرنشان ساخت:
«طرح جدید شوروی به منظور ایجاد ثبات در منطقه و خلیج فارس، بر تشکیل یک کنفرانس ویژه‌ی بین‌المللی با حضور کلیه‌ی کشورهای ذیربط و اتخاذ موضع واحد مشترکی به منظور حمایت از کشتیرانی آزاد در خلیج فارس و دریای هند متمرکز می‌باشد.»
وی همچنین اضافه کرد:
«این طرح متضمن گفتگو درباره‌ی کاهش تعداد نیروهای دریایی موجود در منطقه و کنترل حرکت آنان نیز خواهد بود.» [98] .
نظریات شوروی که بخشی از آن در اظهارات و مصاحبه‌های پتروفسکی نمایان شد، عمدتا مبتنی بر پیوستگی ثبات در خلیج فارس و آزادی کشتیرانی، با پایان بخشیدن به جنگ بود. ضمن اینکه تأکید روسها بر حضور تمامی طرفهای ذینفع و تصمیم‌گیری دسته جمعی و نیز مذاکره برای کاهش تعداد نیروهای خارجی مستقر در منطقه خلیج فارس از جمله مواردی بود که دقیقا مقابل نظریات امریکا قرار داشت. در واقع، امریکاییها با هر گونه اقدام و راه حلی که منجر به کاهش و یا کم رنگ شدن نقش این کشور، به ویژه آنکه همراه با افزایش موقعیت و نقش شوروی باشد، مخالف بودند. حال آنکه چین، فرانسه و انگلیس تلویحا از این پیشنهاد شوروی استقبال می‌کردند.
پتروفسکی در سفر به کویت و عراق دو تصمیم اساسی گرفت که نشان دهنده‌ی ابعاد و عمق سیاستهای جدید شوروی در برخورد با مسأله جنگ ایران و عراق و تردد آزاد نفتکشها در خلیج فارس بود. روسها در این سفر، در خصوص اجاره سه فروند نفتکش شوروی به کویت، به توافق رسیدند. در عراق نیز قرارداد مودت میان شوروی و عراق که در سال 1972 به امضاء رسیده بود،

[ صفحه 51]

به مدت 15 سال دیگر تمدید شد. نتایج سفر پتروفسکی به عراق و کویت از حساسیت ویژه‌ای برخوردار بود که بخشی از آن در رسانه‌های خبری انعکاس یافت. در این زمینه رادیو بی. بی. سی طی تحلیلی می‌گوید:
«جنگ ایران و عراق، شوروی را به صورت شریکی با اهمیت در حفظ توازن استراتژیک منطقه‌ی خلیج فارس درآورده است. توافق هفته گذشته اجاره سه کشتی شوروی به کویت، اهمیت کنونی نقش شوروی در خلیج فارس را تأیید کرده است... عملی شدن چنین طرحی، می‌تواند به عنوان نشانه‌ای از افزایش حضور نظامی شوروی در خلیج فارس تلقی شود.» [99] .
خبرگزاری فرانسه نیز طی تحلیلی، در مورد استراتژی جدید شوروی می‌گوید:
«قرارداد همکاری شوروی و عراق و بخصوص تجدید این قرارداد که در دوره‌ای حساس از موقعیت سیاسی منطقه صورت می‌گیرد، حائز اهمیت بسزایی است. روسها برای روابط دوستانه خود با رژیم عراق بهای زیادی قائل هستند. این استراتژی همواره دلیل بزرگی برای اعمال نفوذ مداوم روسها در عراق بوده است.» [100] .
این خبرگزاری افزود:
«روسها معتقدند برای یافتن جای پا در خلیج فارس و نفوذ تدریجی در آبهای این منطقه، ابتدا باید درخواست کویتیها مبنی بر اعزام کشتیهای باری و اصولا این گونه خواهشهای به ظاهر صلح‌طلبانه را لبیک گویند و عمل کنند... ارزش و بهائی که روسها برای روابط خود با رژیم بعث عراق قائلند و نقشی که شوروی از آغاز جنگ در تأمین تسلیحات مورد نیاز بغداد برعهده گرفته است، در کنار عوامل دیگر از جانب کرملین، برای به دست آوردن جای پای مناسب درمنطقه خلیج فارس است.» [101] .

[ صفحه 52]

مجله سوری الفرسان چاپ لندن، سفر پتروفسکی را به منزله هشدار به رهبران ایران، مبنی بر اینکه راه حل نظامی کهنه شده است، ارزیابی کرده و می‌نویسد:
«معنای این دیدگاه آن است که از نظر شوروی، پایان جنگ خلیج فاس، گامی اساسی در راه تشکیل کنفرانس بین‌المللی صلح است.» [102] .
این مجله همچنین ضمن تأکید بر افزایش نفوذ شوروی در منطقه و کاهش نفوذ امریکا طی شش ماه گذشته، به ویژه بعد از ماجرای ایران گیت، به اقدامات دیگر شوروی هم زمان با سفر پتروفسکی اشاره کرده و می‌نویسد:
«هم زمان بودن سفر پتروفسکی با سفر حافظ اسد به مسکو و درخواست شوروی برای از سرگرفتن روابط میان سوریه و عراق و سازمان آزادیبخش فلسطین و سوریه، دو برگ برنده شوروی در منطقه خاورمیانه است.» [103] .
تلاش مسکو برای نزدیکی عراق و سوریه و همچنین ساف با سوریه، نشانگر عمق و گستردگی سیاست خارجی جدید شوروی در منطقه بود. در این مقطع، فشارهای وارده به عراق و سوریه، سبب گردید ابتدا نخست وزیر سوریه و طه یاسین رمضان با یکدیگر در خاک اردن ملاقات نمایند و سپس حافظ اسد و صدام حسین در حضور ولیعهد عربستان و شاه حسین با هم دیدار کنند.
در این میان، روابط مسکو - تهران نیز از کش و قوس چشمگیری برخوردار بود. بدین معنا که ایران با در نظر گرفتن موقعیت جدید مسکو و تمایل آن کشور برای خروج از افغانستان طی سفر دکتر ولایتی به مسکو، [104] با برگزاری کنفرانس صلح بین‌المللی در مورد افغانستان با حضور شوروی موافقت کرد. این موضع‌گیری در رسانه‌های خبری به منزله تغییر

[ صفحه 53]

اساسی در سیاست دولت ایران در قبال افغانستان تعبیر شد. در سفر مجدد آقای ولایتی به مسکو، [105] گرومیگو وزیر خارجه وقت شوروی، به رغم تغییر جدید در مواضع جمهوری اسلامی، به منظور تحت فشار قرار دادن ایران، از روش برخورد جمهوری اسلامی در حمایت از مجاهدین مسلمان افغانی انتقاد کرد. در ادامه همین مواضع خصمانه، پنج روز بعد، گرومیکو وزیر خارجه‌ی وقت شوروی (پیشین) در ملاقات با طارق عزیز وزیر خارجه‌ی وقت عراق، مواضع عراق را سازنده‌تر از مواضع ایران ذکر کرد!
در واقع، روسها بر پایه‌ی درکی که از موقعیت ایران داشتند و به ویژه پس از افشای ماجرای مک فارلین، اوضاع را برای فشار به ایران و اخذ امتیاز در مسأله افغانستان مساعد می‌پنداشتند. علاوه بر این، لازمه‌ی کسب اعتماد عراق و کشورهای منطقه [106] و همچنین برخی از کشورهای اروپایی، تشدید فشار و اتخاذ مواضع خصمانه علیه ایران بود. در عین حال روسها به این امر واقف بودند که لازمه‌ی کسب ابتکار عمل در جنگ و حل مسأله افغانستان و همچنین مقابله با سیاستهای منطقه‌ای امریکا و حضور گسترده این کشور در خلیج فارس، نوعی همسویی و حمایت از مواضع ایران است. ایران نیز متقابلا برای مقابله با فشارهای امریکا، با استفاده از اهرم سازمان ملل و کاهش حمایت این کشور از عراق، بسیار سنجیده و با احتیاط رفتار می‌کرد. در چنین موقعیتی آقای هاشمی درباره‌ی تلاشهای امریکا برای تشدید خصومت میان ایران و شوروی اظهار داشت:
«یک بار امریکاییها به ما نقشه‌ای دادند که به اصطلاح خواستند

[ صفحه 54]

اطلاعات سری به ما بدهند. در این نقشه جای استقرار نیروهای شوروی را در مرز مشخص کرده بودند و فلشهایی کشیده بودند که مثلا نیروهای شوروی از این جا وارد می‌شوند و به کجا می‌خواهند برسند. خطوط حمله و نیروهایی که قرار بود حمله کنند را مشخص کرده بودند.» [107] .
به هنگام تشدید خصومت میان ایران و امریکا چنین اظهاراتی جهت‌گیری خاصی داشت که روسها نیز به آن بی‌توجه نبودند. در عین حال، استراتژی جدید شوروی در منطقه خاورمیانه و مواضع و اقدامات آشکار این کشور علیه ایران سبب گردید موضع‌گیری ایران نسبت به این سیاستها اعلام شود. چنانکه رئیس جمهور وقت ایران (حضرت آیت‌الله خامنه‌ای) در خطبه‌های نماز جمعه اعلام کردند:
«تاکنون دولتهایی، از جمله شوروی ادعا می‌کردند که در جنگ بی‌طرف هستند و بارها این مسأله را در مذاکرات و پیامهای خود به ما بیان داشته و ارسال تسلیحات خود به عراق را در چارچوب قراردادهای گذشته توجیه می‌کردند. اما امروز روسها به طور واضح و علنی عدم بی‌طرفی خود را در منطقه نشان می‌دهند و علنا از دشمن ما حمایت می‌کنند.» [108] .
سپس ایشان ضمن غیر قابل قبول دانستن این رفتار، بر این مسأله تأکید کردند که ملت ایران هرگز این مسائل را فراموش نخواهد کرد. همچنین سخنگوی وزارت خارجه ایران اعلام کرد:
«اخیرا شوروی در مورد مسائل منطقه، از جمله تحولات خلیج فارس و جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، مواضعی اتخاذ کرده است که نمایانگر نوعی فرصت‌جویی برای افزایش نفوذ و با راضی کردن متحدان امریکا در منطقه است.» [109] .
تشدید جو عمومی در کشور و در رسانه‌های ارتباط جمعی علیه رفتار جدید شوروی به گونه‌ای بود که نماینده وزارت خارجه شوروی اعلام کرد:

[ صفحه 55]

«وسائل ارتباط جمعی ایران و نیز بعضی از مقامات رسمی، اظهارات غیر دوستانه‌ای نسبت به اتحاد جماهیر شوروی بیان می‌کنند. کوششهایی می‌شود [110] تا سیاست اتحاد جماهیر شوروی در قبال ایران و جنگ ایران و عراق تحریف گردیده و تاریخ روابط دو جانبه میان دو کشور ما قلب (دگرگون) شود. [111] .
آقای هاشمی در پاسخ به گله‌ی نماینده وزارت خارجه شوروی و اظهار گله‌مندی متقابل، ضمن اعلام سیاست ایران در مورد آینده عراق بر حاکمیت یکپارچه‌ی ملت عراق و مخالفت با تلاشهای امریکا در منطقه، تأکید کرد:
«مهمترین مسأله ما با روسها حمایت آنها از عراق است.» [112] .
همچنین آقای هاشمی در دیدار با سفیر کوبا، با انتقاد از سیاستهای شوروی اعلام کرد:
«ما برای این حرکات شوروی تفسیر منطقی و عاقلانه‌ای نمی‌بینیم، شوروی چگونه حمایت از یک رژیم دیکتاتور و تجاوزگر همچون رژیم بعث عراق را بر حمایت از یک انقلاب عظیم ضد امپریالیستی ترجیح می‌دهد؟ سران شوروی اگر فکر نمی‌کنند که عراق به آنها وفادار می‌ماند در اشتباهند.» [113] .
روسها در این زمینه در چارچوب استراتژی جدید منطقه‌ای خود عمل می‌کردند و توجه چندانی به دیدگاهها و مواضع ایران نداشتند.
در مجموع، در مقایسه بین امریکا و شوروی، با توجه به وضعیت حاکم بر منطقه و گستردگی تلاشهای شوروی، موقعیت این

[ صفحه 56]

کشور [114] مطلوبتر ارزیابی می‌شد. [115] زیرا مسکو ضمن ارتباط با کلیه‌ی کشورهای منطقه از طرحها و پیشنهادهای نسبتا روشن و قابل قبولی برای طرفهای ذینفع برخوردار بود و همین مسأله، مقدمات افزایش نفوذ شوروی را در منطقه فراهم ساخت. [116] .

[ صفحه 60]


گسترش جنگ در خلیج فارس

زمینه‌های تشدید بحران در خلیج فارس و گسترش حضور امریکا در منطقه

درگیری در خلیج فارس و گسترش آن با حملات عراق به پایانه‌های نفت ایران در جزیره خارک در سال 63 و سپس حمله به نفتکشها و کشتیهای ایران در سالهای بعد، بر پایه این تحلیل انجام گرفت که ایران مادامی که قادر به تولید و فروش نفت و سپس تهیه سلاح باشد، به جنگ ادامه خواهد داد. بنابراین، قطع صدور نفت ایران هسته مرکزی تلاشهای عراق را تشکیل می‌داد. گری سیک مشاور کارتر رئیس جمهوری وقت امریکا می‌گوید:
«عامل عمده ادامه جنگ از جانب ایران، صدور نفت توسط این کشور است و تا موقعی که نفت از ایران صادر می‌شود جنگ ادامه خواهد یافت. بنابراین باید جریان صدور نفت ایران را قطع کرد.» [117] .
به موازات تلاش برای قطع صدور نفت ایران، امریکا به منظور جلوگیری از دسترسی ایران به تجهیزات نظامی و سلاح، اقدامات گسترده‌ای را با عنوان عملیات «استانچ» آغاز کرد. توافق جهانی علیه ایران به خاطر پافشاری بر حقوق حقه خود، از مهمترین دلایل هماهنگی برای فشار به ایران و واگذاری

[ صفحه 61]

میدان خلیج فارس به عراق، برای آغاز تهاجمات پی در پی بود. بعدها در گزارش کمیته روابط خارجی امریکا در مورد علت حمله عراق به نفتکشها چنین آمد:
«جنگ نفتکشها در نتیجه تمایل عراق به محدود کردن درآمد نفتی ایران و بین‌المللی کردن مسئله جنگ آغاز گردید.» [118] .
در همین زمینه، روزنامه گاردین علل رویکرد عراق به این اقدام را چنین ذکر می‌کند:
«عراق که در تابستان 1984 جنگ نفتکشها را آغاز کرد، دو هدف عمده را دنبال می‌کرد. یکی قطع صادرات نفتی ایران و خنثی کردن برتریهای رزمی ایران در جبهه‌ها و دیگر توسعه خطر در منطقه و جلب حمایت کشورهای عرب خلیج فارس از بغداد و در صورت لزوم، باز کردن پای دخالت ابرقدرتها در این مناقشه.» [119] .
در واقع، ناتوانی عراق در نبرد زمینی و تلاش برای خنثی‌سازی برتریهای رزمی ایران، محور اصلی اقدامات عراق را تشکیل می‌داد. فضای بین‌المللی و اوضاع حاکم بر منطقه زمینه‌های تهاجم عراق به پایانه‌های نفت ایران و نفتکشها را فراهم کرد. عراق چنین پیش‌بینی می‌کرد که ضمن تضعیف بنیه اقتصادی ایران، با افزایش دخالت قدرتهای بزرگ و مداخله آنها، موقعیت را برای افزایش فشار به ایران و پایان بخشیدن به جنگ فراهم خواهد کرد.
جمهوری اسلامی ایران ضمن درک روشن نسبت به ماهیت تلاشهای عراق و حمایت بین‌المللی نسبت به این اقدامات، به دلیل گشایش یک جبهه جدید و همچنین نیازمندی به ارز حاصله از صادرات نفت، اساسا تمایل چندانی به گسترش دامنه‌ی بحران در خلیج فارس نداشت. لذا همین امر منجر به سیاست «مقابله به مثل» ایران به صورت«محدود» شد. آقای هاشمی در این زمینه می‌گوید:

[ صفحه 62]

«هنگامی یک کشتی از دشمن هدف قرار می‌گرفت که پیش از آن یک کشتی از ما مورد اصابت قرار گرفته بود.» [120] .
عراق دومین [121] مرحله از جنگ نفتکشها را از آذر سال 65 و متعاقب افشای ماجرای مک فارلین آغاز کرد. در این مرحله عراق به لحاظ درک و برداشتی که از ماهیت تلاشهای امریکا برای برقراری رابطه پنهانی با ایران و نیز شکست آن داشت، حملات خود را به نفتکشها از سرگرفت. مقابله به مثل ایران و افزایش احتمال گسترش دامنه جنگل، نگرانی حامیان منطقه‌ای و جهانی عراق را افزایش داد. در مجموع، طی مراحل مختلف، به ترتیب در سال 1985 تعداد 47 فروند، در سال 1986 تعداد 107 فروند و در سال 1987 تعداد 187 فروند کشتی مورد حمله قرار گرفتند. [122] این آمار نشان دهنده‌ی روند رو به گسترش درگیری در منطقه خلیج فارس بود. [123] .
نگرانی ناشی از پیدایش این وضعیت سبب گردید تا نشانه‌ها و علائم مداخله‌ی قدرتهای بزرگ در خلیج فارس آشکار شود، چنانکه برای نخستین بار، با درخواست کویت از امریکا مبنی بر اسکورت نفتکشهای این کشور در آذر سال 1365 آثار دیگر از مداخله بروز کرد. ابعاد و پیامدهای این امر، در آغاز امریکا را از پاسخ به درخواست کویت بازداشت. ضمن اینکه در این روند، تلاشهای میانجیگرایانه‌ی سازمان ملل سبب گردید حملات عراق به نفتکشها متوقف شود.
سومین مرحله از جنگ نفتکشها را عراق، پس از پیروزی ایران در عملیات کربلای 5 شروع کرد. در این مرحله، تلقی و درک عراق از وضعیت حاکم بر جنگ (برتری نظامی ایران) و اوضاع نابسامان روحی و نظامی این کشور سبب

[ صفحه 63]

گردید تا حملات عراق به نفتکشها و همچنین حمله به پایانه‌های نفت ایران، بدین منظور پی‌گیری و انجام شود که علاوه بر بین‌المللی کردن جنگ، بنیه‌ی اقتصادی ایران را نیز بشدت تضعیف نماید. بر همین اساس، موج جدید حملات عراق از شدت بسیاری برخوردار شد، چنانکه در 6 ماهه اول سال 1987 در مجموع 333 فروند کشتی مورد حمله قرار گرفتند. [124] .
این آمار نشان می‌دهد که مجموع کشتیهایی که طی 6 ماه مورد حمله قرار گرفتند با مجموع کشتیهایی که طی 3 سال قبل از آن از حملات آسیب دیدند، برابر است.
بنابراین، پیدایش وضعیت جدید در خلیج فارس بر اثر حملات عراق، موقعیتی را به وجود آورد که مشخصه‌ی آن گسترش دامنه جنگ و بین‌المللی شدن آن بود.
ایران در اوضاع جدید در موقعیت دشواری قرار داشت. بدین معنا که عدم مقابله به مثل، منجر به افزایش حملات عراق می‌شد و از سوی دیگر، هر گونه مقابله به مثل نیز زمینه را برای گسترش دامنه‌ی جنگ و بین‌المللی شدن آن فراهم می‌کرد. لذا همانگونه که اشاره شد، ایران استراتژی «مقابله به مثل محدود» و «ضربه در برابر ضربه» را به منظور محدود کردن تهاجمات عراق، اتخاذ کرد.

واکنش امریکا و توافق با کویت برای اسکورت نفتکشها

همانطور که پیش‌بینی می‌شد، نتایج ناشی از پیدایش وضعیت جدید در خلیج فارس و احتمال گسترش دامنه جنگ بهانه‌ای به دست امریکا داد تا تحت عنوان نگرانی از ادامه‌ی جنگ، حضور خود را در خلیج فارس توجیه نماید. ریگان، رئیس جمهور وقت امریکا، بیانیه‌ای در این خصوص صادر کرد. مندرجات بیانیه، مبنی بر تأثیر گسترش و ادامه جنگ بر منافع استراتژیک امریکا و امنیت دوستان آن کشور در منطقه یعنی به منزله‌ی آشکار شدن سیاست

[ صفحه 64]

امریکا در حمایت از عراق و تهدید ایران بود. در این بیانیه آمده است:
«ما در نگرانی دوستانمان در منطقه خلیج فارس مبنی بر اینکه جنگ ممکن است گسترش یابد و امنیت آنها را مورد تهدید قرار دهد، سهیم هستیم. ما گسترش جنگ را به عنوان تهدیدی علیه منافع خود و دوستانمان در منطقه تلقی می‌کنیم.» [125] .
آقای هاشمی، تنها یک روز پس از صدور بیانیه ریگان، در نطق قبل از دستور مجلس ضمن برملا ساختن ماهیت تلاشهای جدید امریکا در حمایت از عراق، در مورد توسعه دامنه جنگ اظهار داشت:
«مگر ما می‌خواستیم جنگ را توسعه دهیم؟... این شما هستید که مدام تحریک می‌کنید که یک حادثه‌ای در منطقه به وجود بیاید. آنها را تحریک می‌کنید که خودشان را (کشورهای منطقه) در جنگ شریک کنند. به آنها بگویید خودشان را کنار بکشند. نصیحتی که ما می‌کنیم این است که آنها شریک جنگ نباشند. ما با آنها رفیقیم. با آنها روابط صمیمی داریم. با آنها می‌توانیم برادری داشته باشیم. همکاری داشته باشیم.» [126] .
سپس ایشان با اشاره به تأثیرات افشای ماجرای مک فارلین در بی‌اعتبار ساختن سیاست امریکا در منطقه و تلاش برای احیاء آن اضافه می‌کند:
«ما حدس می‌زنیم که شما این حرفها را به خاطر وضع سیاسی اخیرتان می‌گویید.» [127] .
ایران که پیش از این خواستار حذف صدام به عنوان پیش شرط پایان بخشیدن به جنگ بود، نسبت به مواضع اخیر امریکا احساس نگرانی می‌کرد. متقابلا امریکاییها نیز برای تفهیم سیاست جدید خود، مواضع نسبتا شدیدی علیه ایران اتخاذ کردند چنانکه ریگان مجددا ایران را تروریست نامید. روزنامه نیویورک تایمز چاپ امریکا در مورد ضرورت تصحیح سیاست امریکا و تفهیم

[ صفحه 65]

آن به ایران به نقل از یک کارشناس امریکا در مسائل خاورمیانه نوشت:
«ایرانیان به دلایل فراوانی متقاعد شده‌اند که امریکا هیچ کاری در جلوگیری از شکست عراق نمی‌تواند بکند و این چیزی است که دولت ریگان باید تصحیح کند. در غیر این صورت، امریکا و متحدینش نسلها متأسف خواهند بود.» [128] .
همین کارشناس در ادامه مطلب خود، درباره ضرورت حضور امریکا در منطقه به منظور هشدار به ایران و حفظ عراق در برابر ایران، می‌نویسد:
«حضور قدرتمند نیروی دریایی امریکا درخلیج فارس که ایران آن را به دریاچه‌ای خصوصی تبدیل خواهد کرد، لازم است.» [129] .
بر پایه همین ضرورتها، امریکاییها که بیش از این به درخواست کویت برای اسکورت نفتکشها پاسخ منفی داده بودند، در برابر اظهارات وزیر خارجه کویت، [130] پیشنهاد خود مبنی بر اسکورت نظامی نفتکشها را اعلام کردند. [131] روزنامه نیویورک تایمز این پیشنهاد را بخشی از تصمیمات دولت امریکا برای کسب اعتبار از دست رفته این کشور در جهان عرب، پس از فروش سلاح به ایران ارزیابی کرد. [132] در ادامه واینبرگر، وزیر دفاع وقت امریکا، ضمن تشریح سیاست امریکا و تهدید ایران اعلام کرد:
«در صورتی که ایران بکوشد خروجی خلیج فارس را مسدود کند، در طرحهایی، بمباران این کشور با استفاده از ناوهای مستقر در منطقه پیش‌بینی شده است.... ما کاملا آماده هستیم برای ترافیک دریایی دائم و

[ صفحه 66]

نیز تضمین آزادی کشتیرانی، آنچه را که لازم باشد، انجام دهیم.» [133] .
تلقی ایران از مواضع تهدیدآمیز امریکا سبب گردید سخنگوی کاخ سفید اعلام نماید که ما هیچ کس را تهدید نکرده و صرفا مواضع خود را درباره منافع استراتژیک امریکا در خلیج فارس توضیح داده‌ایم. [134] روزنامه پراودا چاپ مسکو نیز ضمن بی‌فایده دانستن حضور دریایی امریکا در منطقه و تهدیدات فزاینده‌اش مبنی بر استفاده از این نیروها برای حفظ امنیت خطوط کشتیرانی نوشت:
«این اقدام امریکا برعکس بزرگترین تهدید برای خطوط کشتیرانی خلیج فارس محسوب می‌شود و این مسئله حتی برای متحدین امریکا نیز روشن است.» [135] .
افزایش حضور نظامی امریکا در منطقه به بهانه اسکورت نفتکشها، بازتاب نسبتا گسترده‌ای را در پی داشت. چنانکه برابر اظهارات یک منبع کویتی، این کشور ضمن رد کردن درخواست امریکا و تأکید بر اینکه این مسئله به معنای تشدید تشنج در خلیج فارس می‌باشد، این موضوع را مورد تأکید قرار داد که کویت ترجیح می‌دهد نفتکشهایش با پرچم امریکا حرکت کنند تا اینکه تحت محافظت باشند. در واقع، کویتیها با مشاهده بازتاب و انعکاس پیشنهاد امریکا، نسبت به مواضع قبلی خود عقب‌نشینی کرده و در توضیح اصل پیشنهاد امریکا اعلام کردند که آنچه کویت درصدد انجام آن بوده است، تغییر تابعیت کشتیها است و این کشور مایل به درگیری در اسکورت نظامی نفتکشها نیست. [136] .
بنابر توضیح یک منبع کویتی، اندیشه‌ی اسکورت نفتکشها را نخستین بار وزیر دفاع امریکا در اواخر اسفند سال 65 (اوائل مارس 1987)، طی نامه‌ای به دولت کویت مطرح کرد. اما تمهید کویت، اجاره یا ثبت نفتکشهای خود به

[ صفحه 67]

عنوان اموال یک کشور دیگر بوده است.
متعاقب تغییر موضع کویت، یک مقام امریکایی اصرار این کشور را بر تکذیب گزارشهای مربوط به درخواست کویت از امریکا برای اسکورت نظامی متأثر از تقبیح شدید این مسئله از سوی ایران ذکر کرد. [137] همچنین روزنامه‌ی واشنگتن پست در توضیح پیشنهاد امریکا به کویت به این مسئله اشاره کرد که کویت از امریکا درخواست کرده بود که نفتکشهایش را در امریکا به ثبت برسانند و آنها را به عنوان نفتکش امریکایی به رسمیت بشناسند. امریکا ضمن پذیرش درخواست کویت، با درنظر گرفتن ابعاد حقوقی، دو پیشنهاد جدید را مطرح کرد. نخست آنکه نفتکشهای کویتی با پرچم امریکا حرکت کنند و دوم اینکه توسط ناوگان دریایی امریکا اسکورت شوند. در این زمینه روزنامه‌ی واشنگتن پست نوشت:
«اگر چه گفته می‌شود که کویت پیشنهادهای جدید واشنگتن را رد کرده است، اما نباید از اصل موضوع، در مورد استمدادهای عاجزانه دربار کویت از امریکا غافل شد!» [138] .
چند روز بعد، وزیر خارجه کویت با تأکید بر این مسئله که حراست از تنگه هرمز بیشتر یک مسئولیت بین‌المللی است تا مسئولیت کویت و سایر کشورهای منطقه، خاطر نشان ساخت که کشور متبوعش نمی‌تواند تلاش ابرقدرتها برای تضمین آزادی کشتیرانی را در این منطقه محکوم کند. [139] .
در عین حال، امریکا به تلاشهای خود برای گسترش حضور نظامی در منطقه ادامه داد. ضمن آنکه وزیر خارجه امریکا طی سفر به چین، برای متقاعد ساختن این کشور نسبت به ممانعت از واگذاری موشکهای کرم ابریشم به ایران، مذاکراتی به عمل آورد، لیکن موفقیتی به دست نیاورد. در این میان، رادیو امریکا درباره استقرار موشکهای ایران در تنگه هرمز که پیش از این امریکاییها در آن باب از طریق سوئیس به ایران اعتراض کرده بودند، به عنوان پوشش برای

[ صفحه 68]

حضور امریکا در منطقه می‌گوید:
«استقرار اخیر موشکهای ضد کشتی ساخت چین توسط ایران در نزدیکی تنگه هرمز، موجب نگرانیهای تازه‌ای پیرامون نیات رهبران ایران شده است... وزارت دفاع امریکا برای اطمینان از بازماندن این آبراه به روی آمد و شد کشتیها، برنامه‌ریزی می‌کند تا به حضور دائمی نیروی دریایی امریکا در اقیانوس هند تداوم بخشد.» [140] .
بر همین اساس، وزیر دفاع امریکا به ناو هواپیمابر کیتی هاوک و رزم ناوهای متعددی که همواره آن را همراهی می‌کنند دستور داد به مدت سه ماه در دریای عمان و در نزدیکی تنگه هرمز باقی بمانند.» [141] .
در وضعیتی که امریکا سعی داشت وانمود کند از درخواست کویت مبنی بر اجاره نفتکشها و یا حرکت آنها با پرچم امریکا امتناع دارد و کویت نیز برای پذیرش اسکورت نظامی نفتکشها تحت فشار بود، روسها موافقت خود را با اجاره نفتکش به کویت با شرط برخورداری از تسهیلات بندری اعلام کردند. [142] این مسئله امریکاییها را با دشواری رو به رو ساخت و سرانجام کویت در مورد اجاره سه نفتکش از شوروی، بدون در اختیار گذاردن تسهیلات بندری، با روسها به توافق رسید. رادیو بی. بی. سی طی تحلیلی در مورد بازتاب این توافق و نگرانی امریکاییها می‌گوید:
«نگرانی امریکا در این است که عملی شدن یک چنین طرحی می‌تواند بدون آنکه شوروی را از نظر سیاسی در یک نوع پیمان دفاع منطقه‌ای متعهد کند، به آن کشور یک نقش مهم نظامی در خلیج فارس بدهد که تاکنون فاقد آن بوده است.» [143] .

[ صفحه 69]

با انتشار خبر توافق کویت و شوروی، رئیس بخش مطبوعاتی وزارت خارجه شوروی در توضیح آن اعلام کرد:
«این کشور به زودی سه نفتکش ساخت این کشور را برای مدت سه سال که قابل تمدید نیز می‌باشد به کویت کرایه خواهد داد. براساس توافقی که در این زمینه به عمل آمده، این نفتکشها احتمالا چنانچه لازم باشد، به وسیله نیروی دریایی شوروی اسکورت خواهند شد.» [144] .
برخی از تحلیلگران چنین پیش‌بینی می‌کردند که ایران از مقابله با اقدامات شوروی خودداری خواهد کرد. حال آنکه نماینده وقت ایران در سازمان ملل رسما اعلام کرد:
«جمهوری اسلامی ایران کشتیهای بازرگانی را با هر پرچمی که حرکت کنند متوقف ساخته و آنها را بازرسی خواهد کرد، خواه با پرچم امریکا و خواه با پرچم هر کشور دیگری حرکت کنند، هیچ تفاوتی نمی‌کند.» [145] .
نظر به اینکه حضور امریکا و شوروی در خلیج فارس، عمدتا به بهانه وجود ناامنی در منطقه صورت می‌گرفت، لذا پس از تغییر و تحولاتی که در این زمینه صورت گرفت آقای هاشمی در نماز جمعه تهران ضمن تأکید بر این مسئله که «اربابان صدام سعی دارند به هر طریقی که شده صدام را حفظ کنند» و این مسئله را بهانه‌ی «حفظ امنیت منطقه» و جلوگیری از مقابله به مثل ایران قرار داده‌اند؛ در مورد نحوه‌ی تأمین امنیت منطقه، خطاب به کویت و عربستان اعلام کرد:
«اگر کویت و عربستان واقعا امنیت خلیج فارس را می‌خواهند، هیچ نیازی به درخواست کمک از امریکا و شوروی وجود ندارد. بلکه کافی است که این کشورها به عراق اجازه ندهند که کشتیهای نفتکش و تجاری ما را مورد حمله قرار دهد. آنگاه هیچ مقابله به مثلی از سوی ایران انجام نخواهد گرفت و امنیت خلیج فارس تأمین می‌شود... ماامنیت خلیج فارس را بیش

[ صفحه 70]

از شما می‌خواهیم، زیرا امروز نیروهای ما باید در جبهه‌ها باشند نه در خلیج فارس. اگر در خلیج فارس شرارتی نشود، هیچ امنیتی به خطر نخواهد افتاد.» [146] .
در عین حال ایران به قدرتهای بزرگ هشدار داد که در پاسخ به تشنج آفرینی در منطقه، تنها منافع استکبار جهانی مورد تهاجم بیشتر قرار خواهد گرفت. [147] همچنین آقای هاشمی طی مصاحبه مطبوعاتی اعلام کرد:
«من فکر نمی‌کنم که چنانچه نفت بعضی از کشورهای خلیج فارس با کشتیهای امریکا یا شوروی حمل شود مصونیت پیدا می‌کند. چرا که به هر حال مقابله به مثل انجام می‌گیرد و ما وحشتی نداریم از اینکه یک کشتی دیگری آنجا حاضر باشد.» [148] .
منطق حاکم بر رفتار و عملکرد امریکا و شوروی، تأمین امنیت در منطقه بدون توجه به منافع ایران بود. بدین معنا که به اقدامات عراق مبنی بر حمله به نفتکشهای تجاری ایران، توجهی نکرده و تنها در صورت مقابله به مثل ایران، شعارهایی را مبنی بر ضرورت تأمین امنیت عنوان می‌کردند. این امر حاکی از آن بود که در قاموس آنها امنیت عمدتا مفهومی جز تأمین منافع قدرتهای بزرگ و رژیم عراق نداشت. بر همین اساس، ایران نیز ضمن تأکید بر ادامه سیاست و مقابله به مثل، بر این مسئله تأکید می‌کرد که در خلیج فارس یا امنیت برای همه و از جمله ایران، یا برای هیچ کس. [149] وزارت خارجه‌ی ایران نیز طی اعلامیه‌ای با اشاره به تحولات در خلیج فارس، مواردی را موردتأکید قرار داد و از جمله اینکه تأمین امنیت در خلیج فارس برعهده‌ی کشورهای منطقه است و ایران به خاطر ساحل طولانی، بیش از هر کشور دیگری خود را ملحق دانسته و به این امر اهتمام می‌ورزد. همچنین به این مسئله اشاره شد که پذیرش قیمومیت ابرقدرتها می‌تواند امنیت منطقه را به خطر اندازد. در این اعلامیه، ضمن اشاره به ضرورت قطع کمکهای نظامی - اقتصادی به عراق برای پایان بخشیدن به

[ صفحه 71]

جنگ، مجددا نسبت به سیاست ایران مبنی بر مبارزه‌ی قاطع برای خشکانیدن ریشه‌های تجاوز، تأکید شد. [150] .
موضع‌گیری در مورد اقدام شوروی برای اجاره دادن نفتکش به کویت، مناسبات ایران و شوروی را تحت تأثیر قرار داد. رئیس جمهور وقت ایران ضمن اظهار تعجب از اقدام شوروی به آنها هشدار داد: «این امر به سود شوروی نخواهد بود.» این اظهارات به منزله شدید اللحن‌ترین بیان، در خصوص تلاش شوروی برای حضور در منطقه خلیج فارس، مورد ارزیابی قرار گرفت.» [151] متقابلا یکی از مقامات رسمی شوروی در مورد احتمال حمله به نفتکشهای حامل پرچم شوروی اظهار داشت: «مسکو قاطعانه پاسخ خواهد داد.» [152] .
سپاه پاسداران انقلاب اسلامی که از مدتها پیش برای مقابله به مثل آماده شده بود، [153] پس از تحولات جدید، به تشکیل منطقه‌ی یکم دریایی شامل تیپهای

[ صفحه 72]

موشکی، توپخانه و ناوتیپهای دریایی اقدام کرد. [154] .

[ صفحه 73]

سرانجام، به رغم تمامی تهدیدات، ایران یک کشتی باری با پرچم کویت را در نزدیکی ساحل ابوظبی به مدت دو ساعت توقیف کرد و محموله آن را مورد بازرسی قرار داد. این اقدام سبب گردید تا سیاست ایران به عنوان یک سیاست محکوم مورد ارزیابی قرار گیرد. [155] دو هفته بعد نیز کشتی باری شوروی به نام ایوان کارسیف مورد حمله قرار گرفت. [156] بیمه لویدزلندن ضمن اشاره به اینکه این نخستین بار است که کشتی روسی در منطقه مورد حمله قرار می‌گیرد، از این حادثه به عنوان یک «تحول برجسته» یاد کرد. [157] همچنین روزنامه لوموند به این مسئله اشاره کرد که:
«اقدام ایران این نکته را ثابت می‌کند که این کشور نمی‌خواهد تحت تأثیر چنین تهدیدهایی قرار گیرد.» [158] .
روزنامه‌های امارات متحده نیز به این مسئله اشاره کردند که اقدام ایران، دلیلی بر عزم راسخ این کشور جهت مقابله با ابرقدرتها در خلیج فارس است. [159] .
در این روند، روسها مواضع احتیاط آمیزی را اختیار کردند. ضمن اینکه حمله به کشتی شوروی به منزله‌ی علامتی به امریکا نیز محسوب شد. به همین دلیل وزارت خارجه امریکا اعلام کرد که امریکا با رسیدگی به پیشنهاد ثبت کشتیهای کویت، به عنوان کشتیهای امریکا، قصد تحریک ایران را ندارد. [160] .
همچنین مورفی، معاون وزیر خارجه امریکا نیز اعلام کرد: «ما هر گونه حمله علیه یک کشتی امریکایی را مسأله‌ای وخیم تلقی می‌کنیم.» وی ضمنا تأکید کرد که حمله به نفتکشهای کویتی حامل پرچم امریکا به معنی حمله به نفتکشهای کویتی نخواهد بود. [161] .
توضیحات توأم با تهدید امریکاییها، عمدتا به دلیل نگرانی از گرفتار شدن آنها به سرنوشت کشتی باری روسی بود. به عبارت دیگر امریکاییها در عین آنکه نسبت به گسترش نفوذ شوروی در منطقه‌ی خلیج فارس نگران بودند، ولی از جمله به کشتی باری روسی می‌توانستند خرسند باشند، گر چه تداوم این وضعیت برای

[ صفحه 74]

آنها نیز نگران کننده بود.
امریکاییها، ضمن اینکه حضور روسها در خلیج فارس را بهانه‌ی خوبی برای حضور خود می‌دانستند، در برابر این اتهام که حضور امریکا یک نوع بهانه‌جویی و عامل تشنج بیشتر در منطقه خواهد بود، «توانایی محدود کشورهای منطقه» و تأمین امنیت را در منطقه به عنوان یک «مسئولیت جهانی» [162] مورد استناد قرار دادند. همچنین به منظور رفع نگرانی ایران نسبت به ماهیت تلاشهای امریکا، ریچارد مورفی اعلام کرد که امریکا به هیچ وجه خواهان رویارویی با ایران نیست. [163] سخنگوی پنتاگون نیز توضیح داد که امریکا سرگرم مشورت با کویت است تا نفتکشهای این کشور را به نام کشتیهای امریکا و تحت پرچم این کشور به ثبت برساند. [164] سایر اخبار و گزارشها نیز نشانگر توافق امریکا و کویت بود. چنانکه خبرگزاری رویتر، خبری را به نقل از مقامات امریکایی مخابره کرد مبنی بر اینکه امریکا در آستانه‌ی توافق با کویت است. [165] همچنین تهدید ایران از سوی ریگان، رئیس جمهور وقت امریکا نیز قابل توجه و نشانگر توافق امریکا و کویت و به منزله موضع‌گیری جدید امریکا ارزیابی می‌شد. [166] در این روند، سرانجام ریچارد مورفی معاون وزارت خارجه‌ی امریکا، توافق امریکا با کویت را اعلام کرد:
«امریکا به منظور تضمین آزادی کشتیرانی از طریق تنگه هرمز، با ارائه پوشش حفاظتی برای کشتیهایی از کویت که تحت پرچم امریکا به ثبت برسند، موافقت کرده است.»
مورفی همچنین در توجیه سیاست جدید امریکا مبنی بر اینکه این خط مشی تازه‌ای نیست گفت:

[ صفحه 75]

«حفاظت امریکا نشانه خط مشی تازه‌ای نیست آنچه ما از آن سخن می‌گوییم، برنامه‌ای برای به اجرا گذاشتن قدیم‌ترین اصول سیاست امریکا، که آزادی کشتیرانی است، می‌باشد.»
و همچنین خطاب به ایران اظهار داشت:
«اقدام امریکا نباید به عنوان یک اقدام تحریک‌آمیز علیه ایران تلقی گردد.» [167] .
بلافاصله رئیس قوه قضائیه ایران، در نماز جمعه تهران، پس از اعلام رسمی موافقت امریکا و کویت اظهار داشت:
«اگر رزمندگان ما در حمله به کشتی کویت به خاطر همجواری تردید به خود راه بدهند، در حمله به کشتی امریکا کوچکترین تردیدی به خود راه نخواهند داد.» [168] .
در این میان، برخی از نشریات کویت نیز تصمیم این کشور را به منزله لطمه به استقلال کویت ذکر کردند. الانباء در این زمینه نوشت:
«هیچ کس باور نداشت که روزی ما مجبور شویم پرچمهای بیگانگان را بر نفتکشهای ملی خودمان برافرازیم.» [169] .
پیدایش وضعیت جدید در منطقه، با حضور امریکا و شوروی به بهانه تأمین امنیت و آزادی کشتیرانی در آبراه بین‌المللی خلیج فارس، به منزله آغاز مرحله‌ای جدید در جنگ و تغییر روند آن به زیان ایران و به سود عراق مورد ارزیابی قرار گرفت. روزنامه واشنگتن پست دراین زمینه نوشت:
«این شرکت، به مثابه هشدار دو ابرقدرت به تهران مبنی بر بی‌نتیجه بودن راه حل نظامی است.»
این روزنامه همچنین در مورد نتایج تصمیم امریکا و شوروی چنین اظهارنظر کرد: «نکوهش دخالت واشنگتن و مسکو از سوی رهبران ایران، نشانگر نگرانی

[ صفحه 76]

عمیق تهران نسبت به این تحولات و ناظر بر از بین رفتن امیدهای محافل مذهبی ایران مبنی بر احراز پیروزی نظامی نهایی بر عراق است.» [170] .
رادیو اسرائیل نیز به نقل از آگاهان سیاسی امریکایی همین مسئله را به نوعی دیگر بیان کرد:
«با ورود دو ابرقدرت امریکا و شوروی به خلیج فارس، حکومت اسلامی ایران اجازه نخواهد یافت به یک پیروزی نظامی بر عراق دست یابد.» [171] .
اظهار نظرهایی که در این زمینه از سوی مقامات رسمی و یا تحلیلگران بیان شد، پیش از آنکه بیانگر اهداف سیاستهای امریکا و شوروی باشد، نتایج ناشی از حضور آنها را توجیه می‌کرد. در واقع، منافع امریکا و شوروی در منطقه و تغییرات ناشی از پیروزی احتمالی ایران، محرک اصلی دو کشور برای حضور مستقیم و فعالانه در جنگ بود. در حالی که پیش از این، هر دو ابرقدرت سعی داشتند نقش پشت پرده داشته باشند، اما پیروزیهای جدید جمهوری اسلامی ایران در جبهه‌های جنگ و تأثیر پیروزی احتمالی ایران بر سرنوشت عراق و منطقه، ابرقدرتها را چنان نگران کرده بود که ناچار از حضور آشکار در صحنه‌ی جنگ گردیدند. «گری سیک»، مشاور کارتر، رئیس جمهور اسبق امریکا، در جهت توجیه حضور امریکا تلویحا به این مسئله اشاره می‌کند و می‌گوید:
«امریکا و بسیاری از دیگر قدرتها در قسمت اعظم دوران جنگ ایران و عراق با این باور که نمی‌توانند تأثیر زیادی بر آن داشته باشند و این جنگ بر تولیدات نفتی چندان مؤثر نیست، خود را از آن دور نگه می‌داشتند. اما در سال 1985 - 86، زمانی که ایران به تلافی حملات هوایی عراق به کشتیهای در حال حرکت خود، شروع به استفاده از مین و قایقهای مسلح کوچک علیه کشتیهای بی‌طرف در مسیر کویت و عربستان سعودی نمود، این رویه (بی‌تفاوتی ابرقدرتها) تغییر یافت.» [172] .

[ صفحه 77]

در هر صورت، با افزایش حضور امریکا و شوروی در منطقه که بعدها به حضور ناتو نیز منجر شد، جنگ ایران و عراق ابعاد گسترده‌تری یافت. در این روند، منافع بین‌المللی در گرو پایان جنگ بود و به همین دلیل پافشاری ایران بر تأمین حقوق حقه‌ی خود سبب گردید تا فشارهای امریکا و شوروی برای پایان بخشیدن به جنگ، اساسا روی ایران متمرکز شود.

حمله عراق به ناو امریکایی استارک

وقوع دو حادثه‌ی برخورد نفتکش مارشال چخوف [173] متعلق به شوروی با مین و اصابت موشک اگزوسه هواپیمای عراقی به ناو امریکایی استارک، تحول بزرگی در منطقه بود. به همین دلیل، برخی از ناظران سیاسی در بغداد، این تحول را به منزله خطرناکترین مرحله از جنگ نفتکشها ذکر کردند. [174] .
روسها که دومین نفتکش آنها در مسیر عبور از منطقه دچار آسیب شده بود، بسیار خشمناک و امریکاییها نیز در برابر حمله عراق به ناو استارک کاملا غافلگیر شدند. [175] برخی از تحلیلگران، این دو حادثه را چنین تحلیل کردند که امریکا و شوروی در وضعیتی که قادر به تأمین امنیت کشتیهای خود نمی‌باشند، چگونه حفاظت از سایر کشتیها را برعهده گرفته‌اند؟ [176] همچنین نتیجه این رخداد، به سود ایران ارزیابی شد زیرا ایران همواره عراق را عامل تشنج ذکر می‌کرد و در حادثه حمله به ناو استارک، بدون هیچ تردیدی نقش عراق آشکار بود. علاوه بر این، افزایش حضور امریکا و شوروی بر دامنه درگیریها و

[ صفحه 78]

تشنجها افزود و به منزله احتمال بروز خطرات بیشتر، مورد شناسایی و تأکید قرار گرفت. [177] .
در این میان، عراقیها با عذرخواهی رسمی از امریکا و تقبل پرداخت غرامت، اقدام خود را بر اثر یک اشتباه ذکر کردند. چنانکه صدام طی نامه‌ای به ریگان بر این مسئله تأکید کرد:
«من مطمئنم که شما یقین دارید، هواپیماهای عراقی که مشغول عملیات در منطقه‌ای بودند که معمولا در آن به هدفهای دشمن حمله می‌کنند، قصد وارد آوردن ضربه به هدفی که متعلق به کشور شما یا هر کشور دیگری به جز ایران است نداشتند.» [178] .
امریکاییها به رغم آنکه پیش از این رسما اعلام کرده بودند که هرگونه حمله‌ای را به کشتیهای تحت حفاظت امریکا قاطعانه پاسخ خواهند داد، نه تنها عذرخواهی را پذیرفتند، بلکه از هر گونه تحقیق پیرامون موضوع اجتناب کردند. این نوع برخورد، دقیقا نشانگر ماهیت سیاست خصومت‌آمیز امریکا علیه ایران بود. در چنین موقعیتی ریگان مجددا اظهار داشت:
«حمله‌ی عراق به کشتی جنگی امریکا، ضرورت به پایان رسیدن جنگ را تشدید می‌کند.» [179] .
امریکا حادثه‌ی ناو استارک را نادیده گرفت، در حالی که برخی شواهد و قرائن می‌توانست نشانگر عمدی بودن اقدام عراق باشد. [180] آقای هاشمی در این زمینه می‌گوید:
«به نظر ما ابهامات خیلی زیاد است و آنچه تا به حال مقامات امریکایی گفته‌اند مسئله را روشن نمی‌کند. ما برخلاف اینها نظریه دیگری داریم...

[ صفحه 79]

تعمد فراوانی در کار بوده است.» [181] .
به عبارت دیگر این احتمال وجود دارد که عراقیها به منظور افزایش حضور امریکا و تهییج این کشور برای پایان بخشیدن به جنگ به چنین اقدامی دست زده باشند. ضمن اینکه پس از اصابت کشتی روسی با مین و مخدوش شدن اعتبار این کشور، وقوع حادثه‌ای مشابه، می‌توانست امریکا را نیز در اولین گام برای حضور در منطقه با دشواری رو به رو سازد. [182] واکنش خبرگزاری تاس در این زمینه قابل توجه است:
«با حادثه استارک، امریکا بهای دخالتش در این منطقه از جهان را پرداخت. دیر یا زود باید در انتظار وقوع چنین تراژدی می‌بود.» [183] .
همچنین رئیس مدیریت برنامه‌ریزی و ارزشیابی وزارت امور خارجه شوروی اظهار داشت:
«حضور ناوهای امریکایی در خلیج فارس ممکن است به حوادث غیر قابل پیش‌بینی مانند حمله موشکی یکشنبه گذشته عراق به ناو استارک منجر شود.»
وی همچنین ضمن بی‌معنی توصیف کردن جنگ ایران و عراق گفت:
«مقامات ایران می‌پنداشتند که می‌توانند برنده‌ی جنگ باشند، اما حالا می‌دانند که این امر میسر نیست.»
وی در پایان، به مسأله‌ای اشاره کرده که حائز اهمیت است:
«ما همیشه به امریکاییها هشدار داده‌ایم که افزایش حضور نظامی و ناوگان آنها در خلیج فارس می‌تواند برای صلح زیان‌آور باشد، زیرا ممکن است بسیاری از حوادث غیر قابل پیش‌بینی روی دهد.» [184] .

[ صفحه 80]

به نظر می‌رسید که روسها انتظار داشتند تبعات ناشی از این حادثه، امریکا را به تجدید نظر در سیاستهای خود وادار نماید. ضمن اینکه در این زمینه، برخی از موضع‌گیریها و فشارهای وارده به رئیس جمهور امریکا نشانگر همین مسئله بود، چنانکه سناتور رابرت دال، رهبر جمهوریخواهان در سنای امریکا، اظهار داشت که امریکا باید با توجه به حمله اخیر عراق، در سیاست خود در خلیج فارس تجدید نظر کند. [185] در عین حال، برخی از مقامات امریکایی همچنان با تأکید بر این مسأله که: «منافع ما در آنجا قرار دارد». [186] از ادامه‌ی سیاست امریکا حمایت می‌کردند. سرانجام سفیر امریکا در بحرین طی مصاحبه‌ای اظهار داشت:
«به رغم حمله‌ای که به کشتی استارک شده، هیچگونه تغییری در هدفهای سیاست اساسی و تعهدات امریکا در خلیج فارس به وجود نیامده است. ما مصمم هستیم که منافع ملی و عبور آزاد از آبراه هرمز را حفظ کنیم و متعهدیم آن دسته از دوستانمان را که برای دفاع از خود می‌کوشند، یاری دهیم.» [187] .
در عین حال بنابر اظهارات واینبرگر، وزیر دفاع وقت امریکا، حمله عراق به ناو استارک سبب گردید تا نیروی دریایی امریکا تدابیر دفاعی گسترده‌ای را اتخاذ کند. [188] .
درک ایران نسبت به ماهیت تحولات اخیر و فرآیند آنها، بویژه افزایش حضور امریکا در منطقه و همچنین فزونی یافتن فشار امریکا و شوروی به ایران برای پایان بخشیدن به جنگ، موجب شد تا مهندس موسوی نخست وزیر وقت ایران طی سخنانی، ضمن بیان ماهیت تلاش شرق و غرب برای واداشتن ایران به عقب‌نشینی از مواضع خود، اعلام کند:
«ابرقدرتها باید بدانند اخطار ما جدی است و ما اجازه نخواهیم داد که هیچ کشتی یا قلدری وارد خلیج فارس شود و با هر نوع توطئه‌ای جهت

[ صفحه 81]

مداخله‌ی نظامی در منطقه، مبارزه خواهیم کرد.» [189] .
بدین ترتیب، بحران خلیج فارس به دلیل سیاستهای مداخله جویانه امریکا و شوروی و با افزایش حمایت از عراق وارد مرحله جدیدی شد که درگیری ایران و امریکا تنها بخشی از آن را تشکیل می‌داد.

بررسی واکنشهای احتمالی ایران و تصویب اسکورت نفتکشها در کنگره امریکا

اگر چه امریکا با پذیرش پیشنهاد کویت مبنی بر اسکورت نفتکشها، به بهانه تأمین آزادی کشتیرانی در خلیج فارس حضور نیروهای خود را گسترش داد، لیکن برابر شواهد و قرائن موجود، امریکاییها برای دستیابی به راه حلهای سیاسی - نظامی جهت پایان دادن به جنگ [190] چنان برنامه‌ریزی کرده بودند که با افزایش توانمندی نظامی خود در منطقه از نیروهای نظامی استفاده کنند. در واقع، ضرورت کسب ابتکار عمل برای پایان بخشیدن به جنگ با بهره‌گیری از نیروی نظامی، پس از شکست ابتکار سیاسی موسوم به ماجرای مک فارلین، علت توجه امریکا به ابزار نظامی را توضیح می‌دهد. زمان و نحوه اقدام نظامی امریکا علیه ایران و همچنین ابعاد آن، اساسا متأثر از دکترین نظامی امریکا بود که واینبرگر، وزیر دفاع وقت امریکا آن را اعلام کرد و به عنوان دکترین واینبرگر مشهور شد و سرلوحه سیاست دفاعی امریکا قرار گرفت. در این دکترین به کارگیری نیروی نظامی، محدود به وضعیتهای به شرح زیر بود:
1- منافع حیاتی امریکا در معرض تهدید جدی قرار گرفته باشد.

[ صفحه 82]

2- کلیه تلاشهای دیگر (غیر ازجنگ) به شکست انجامیده باشد.
3- پشتیبانی قاطع از طرف کنگره و مردم امریکا (از جنگ) حاصل شده باشد.
4- اقدام نظامی با اطمینان قلبی در کسب پیروزی صورت گیرد.
احتمال پیروزی ایران بر عراق و یا تشدید درگیری میان ایران و عراق در منطقه‌ی خلیج فارس، می‌توانست منافع حیاتی امریکا را در معرض تهدید قرار دهد. امریکاییها با حضور گسترده در منطقه، در صدد ارعاب و فشار علیه ایران بودند و در موقعیت خاص، اقدامات نظامی با هدف محدود و به صورت کاملا کنترل شده را دنبال می‌کردند، تا در کنار تلاشهای سیاسی از طریق سازمان ملل شرایط را برای پایان بخشیدن به جنگ فراهم سازند.
برداشت اولیه از حضور نیروهای امریکا در منطقه، شامل دو دیدگاه بود. در دیدگاه اول، این حضور اساسا به منظور ممانعت از پیروزی ایران بر عراق ارزیابی می‌شد [191] و به همین دلیل احتمال اقدام نظامی امریکا علیه ایران و متقابلا ضرورت برخورداری از آمادگی برای رویارویی با اقدامات نظامی امریکا، پیش‌بینی و مورد تأکید قرار می‌گرفت. [192] در دیدگاه دوم، حضور نیروهای امریکا عمدتا به منظور مهار تأثیرات ناشی از سقوط رژیم عراق در منطقه و حفظ رژیمهای سلطنتی سواحل جنوبی خلیج فارس ذکر می‌شد.
فضای ناشی از مذاکرات ایران و امریکا در ماجرای موسوم به مک فارلین،

[ صفحه 83]

این تصور را به وجود آورده بود که امریکاییها در صورت برتری نظامی ایران، سرانجام تسلیم شرایط و واقعیات خواهند شد. به همین دلیل اساسا گرایش به سمت دیدگاه دوم وجود داشت. لیکن امام راحل با دریافت روشن از ماهیت و اهداف امریکا و با تأکید بر دیدگاه اول، ضرورت برخورد [193] و مقابله با حضور نیروهای امریکا در منطقه را مورد تأکید قرار دادند.
اهداف امریکا از اسکورت نفتکشها، منجر به بروز بحث و مناقشات و اظهار نظرهای فراوانی در داخل امریکا شد. [194] کیسینجر، وزیر خارجه اسبق امریکا، طی مقاله‌ای در هفته‌نامه‌ی انگلیسی ساندی تلگراف، ضمن اینکه اسکورت نفتکشها را ماهیتا به سود عراق و به معنای حمایت از یکی از طرفین متخاصم ارزیابی می‌کرد، صحت و درستی این سیاست را مشروطه به دو مسئله کرد:
«جانبداری نظامی از عراق، فقط در صورتی درست است که تهدید آشکار تازه‌ای از طرف ایران نسبت به کشتیرانی مشاهده شود و ضمنا اقدام امریکا متضمن دستیابی به نتیجه قطعی باشد.»

[ صفحه 84]

وی در این مقاله با بررسی ماهیت تشنج در منطقه خلیج فارس، با رد کردن «ظهور تهدید آشکار از سوی ایران»، نقش عراق را مورد تأکید قرار می‌دهد:
«مداخله‌ی عراق در لطمه زدن به جریان کلی صدور نفت از خلیج فارس، به طور مسلم از مداخله‌ی ایران بیشتر بوده است.» [195] .
همچنین در این مقاله، کیسینجر در مورد اهداف امریکا، ضمن اشاره به «ممانعت از نفوذ شوروی در ایران» و «محدود کردن قدرت ایران در درون مرزهایش» ضرورت «ممانعت امریکا از پیروزی یکی از طرفین متخاصم» را مورد تأکید قرار داده و سپس می‌نویسد:
«هدف اصلی امریکا باید پایان دادن به جنگ ایران و عراق باشد.» [196] .
گری سیک یکی از کارشناسان برجسته امریکایی امور ایران در مورد تمایل جمهوری اسلامی برای درگیری با امریکا در روزنامه وال استریت ژورنال می‌نویسد:
«ایرانیان به رغم تمامی رجز خوانیهای آتشین، در حقیقت از درگیری نظامی مستقیم با ایالات متحده احتراز کرده‌اند. آنها هم اکنون مسئله جنگ با عراق را در پیش رو دارند و خواستار جنگ دیگری نیستند.» [197] .
خبرگزاری رویتر به نقل از کارشناسان نظامی خصوصی و پنتاگون، با تأکید بر کاهش توان نظامی ایران در جنگ با عراق می‌نویسد:
«نیروهای نظامی ایران که بر اثر جنگ هفت ساله با عراق تحلیل رفته‌اند، به هیچ وجه یارای رقابت با نیروهای امریکایی را نخواهند داشت.» [198] .
علاوه بر پیشینه‌ی تاریخی رفتار ایران طی سه سال گذشته در منطقه‌ی خلیج فارس، عامل دیگری که در بررسی سیاست احتمالی ایران در برابر امریکا

[ صفحه 85]

مورد اشاره قرار می‌گرفت، خصلت سیاست تهاجمی عراق بود. در این تحلیل به موقعیت خلیج فارس و نقش آن در اقتصاد ایران نیز اشاره می‌شد. در این زمینه آنتونی پارسونز سفیر اسبق انگلیس در ایران می‌گوید:
«برخلاف عراق، تمام صادرات و واردات این کشور از طریق خلیج فارس انجام می‌شود، بنابراین برای ایران نفعی ندارد که خلیج فارس را به صورت جبهه جنگ درآورد.»
وی سپس اضافه می‌کند:
«حرفهایی نظیر اینکه خلیج فارس را گورستان امریکا خواهیم کرد، چیزی جز الفاظ نیست که باید در مقابل شیطان بزرگ گفته شود. این عراق بود که در سال 1988 حمله به کشتیها را در خلیج فارس آغاز و البته ایران تلافی‌جویی کرد.» [199] .
در روزنامه کریستین ساینس مانیتور، ماهیت اقدامات ایران از منظر دیگری مورد بررسی قرار گرفته است:
«مطمئنا ایرانیان نه میانه رو شده و نه علاقه‌ای به نشان دادن ژستهای آشتی جویانه در برابر ایالات متحده دارند. آنان نمی‌خواهند که آزادی عمل خویش را در تعقیب عراق در خلیج فارس از دست بدهند. حتی اگر این امر مستلزم رویارویی و برخورد با ایالات متحده باشد.
... آیت‌الله‌ها که رژیم خویش را در آستانه یک پیروزی حماسی بر عراق می‌بینند، نمی‌خواهند خطر راندن شیطان بزرگ به آغوش مشتاق عراقیها را که از حمایت شوروی نیز برخوردارند موجب شوند و بدین ترتیب، پیامد جنگی را که ایرانیان طی آن فداکاریهای بسیار کرده‌اند به خطر بیندازند. در اینجا باید خاطر نشان ساخت که اغلب حملاتی که علیه نفتکشها به عمل آمده از جانب عراق بوده و تهران تاکنون از حمله به کشتیهای امریکایی در خلیج فارس خودداری کرده است.» [200] .

[ صفحه 86]

انتشار خبر دسترسی سپاه به موشکهای کرم ابریشم توسط دستگاههای اطلاعاتی امریکا [201] و نقشی که ناظران غربی برای کاربرد و تأثیر آن به هنگام مقابله به مثل ایران در برابر امریکا قائل بودند، در کنار قایقهای تندرویی که در اختیار سپاه قرار داشته و تجهیز و سازماندهی شده بودند، سبب گردید که از همان ابتدا تواناییها و رفتار احتمالی ایران مورد توجه قرار گیرد. چنانکه یکی از تحلیلگران غربی که مایل به افشای نام خود نبود، در مورد تهدید احتمالی پاسداران علیه امریکا می‌گوید:
«بزرگترین تهدید، احتمالا حملات انتحاری با قایقهای کوچک و از این قبیل خواهد بود. پاسداران انقلاب، پیروان پر شور آیت‌الله روح الله خمینی، نیرومندترین تهدید به شمار می‌روند.» [202] .
پارسونز، سفیر اسبق انگلیس در ایران نیز در مورد رخدادهای احتمالی می‌گوید:
«اگر اتفاقی بیفتد، نوعی عمل متهورانه و خودنمایانه از طرف پاسداران خواهد بود.» [203] .
جان هیوز، یکی از تحلیلگران امریکایی نیز با اشاره به شکل‌گیری سناریوی جدید میان ایران و امریکا، ضمن اظهار نگرانی از بروز جنگ تمام عیار میان دو کشور، «دخالت ایران در اقدامات تروریستی و نظامی در سطح کوچک و تحریک‌آمیز» را به عنوان بخشی از سناریوی احتمالی ذکر می‌کند. [204] .
«تاکتیک ایران» برای مقابله با امریکا از جمله مسائلی بود که مورد توجه روزنامه وال استریت ژورنال قرار گرفت:
«یک جنگ تمام عیار، احتمالا خواست ایران نیست و می‌تواند برای امریکا یک فاجعه استراتژیک باشد. تحلیل گران اطلاعاتی امریکا بر این باورند که ایران احتمالا درصدد دست زدن به حملاتی است که آشکارا پای تهران را در میان نکشد، ولی همزمان حامل این پیام باشد که آن

[ صفحه 87]

کشور نمی‌تواند حضور رو به گسترش ایالات متحده در خلیج فارس را دست کم بگیرد.» [205] .
در مجموع به نظر می‌رسد که امریکاییها چنین پیش‌بینی می‌کردند که ایران در خلیج فارس قادر به جنگ کلاسیک با امریکا نخواهد بود. ضمن اینکه فاقد تمایل و توانایی لازم برای انجام این امر می‌باشد. در نتیجه، اقدامات محدود ایران با تأکید بر روشهای غیر متعارف و ابتکاری، همراه با حمله به منافع امریکا در منطقه خلیج فارس، از جمله نگرانی امریکاییها بوده که تدابیری را نیز برای هشدار و مقابله با ایران اتخاذ کردند. به نظر می‌رسید امریکاییها براساس این تحلیل، موانع قابل توجهی را برای تأمین اهداف و منافع خود در منطقه مشاهده نمی‌کردند. علاوه بر این «گسترش نفوذ شوروی در منطقه» در صورت درگیری ایران و امریکا، بخش دیگری از نگرانی امریکاییها را تشکیل می‌داد. چنانکه ریچارد مورفی معاون وزارت خارجه امریکا در همین زمینه می‌گوید:
«جنگ ایران و عراق و توسعه احتمالی آن، به شوروی امکان خواهد داد بر نفوذ خود در این ناحیه بیفزاید و این خطر مستقیما متوجه ایران نیز خواهد بود.» [206] .
یکی از تحلیلگران با درج مقاله‌ای در روزنامه امریکایی کریستین ساینس مانیتور، در مورد بازگشت شوروی به صحنه خاورمیانه، با اشاره به فعالیت روسها در دوران گورباچف می‌نویسد:
«شوروی ظرف دو سال گذشته با عمان و امارات عربی متحده رابطه دیپلماتیک برقرار کرده و تماسهای خود را با عربستان سعودی افزایش داده و با اجاره کردن سه کشتی به کویت، خود را در زمره زورمندان و متنفذان صحنه سیاست خاورمیانه قرار داده است. توفیق شورویها در خلیج فارس آنچنان چشمگیر بوده که حتی برخی از ناظران امریکایی توصیه کرده‌اند که ایالات متحده در دفاع از امنیت خلیج فارس و تلاش در راه پایان

[ صفحه 88]

دادن به جنگ ایران و عراق، با شوروی همکاری کند.» [207] .
در هر صورت ابعاد و پیچیدگیهای اقدام امریکا مبنی بر اسکورت نفتکشهای کویت در خلیج فارس سبب گردید تا کنگره امریکا برای تصویب لایحه‌ی پیشنهادی از سوی ریگان، رئیس جمهور وقت امریکا، با بحثهای فراوانی رو به رو شود. احتمال از دست رفتن نفوذ امریکا در منطقه نیز موجب نگرانی دولت امریکا بود که اعضای کنگره نسبت به آنها حساس بودند. به همین دلیل واینبرگر، وزیر دفاع وقت امریکا، به منظور توجیه اعضاء کنگره، با حضور در کنگره امریکا اظهار داشت:
«این عملیات خالی از ضرر نیست. به دور از خطر نیز وانمود نشده است، ولی به اعتقاد من خطرات انجام ندادن آن به مراتب بیشتر است.» [208] .
سرانجام در جلسه‌ای که به منظور بررسی لایحه‌ی اسکورت نفتکشها در کنگره امریکا تشکیل شد، سخنگوی کاخ سفید، بیانیه ریگان را برای حاضرین قرائت کرد. در این بیانیه، ضمن تأکید بر استراتژی امریکا برای حفظ منافع این کشور در خلیج فارس و ضرورت فوری پایان یافتن جنگ از طریق مذاکره و بدون اینکه غالب و مغلوبی در کار باشد، به تلاش امریکا در تصویب قطعنامه 598 اشاره شده بود. [209] در این بیانیه آمده بود:
«ما به همکاری نزدیک با دوستان و متحدانمان و با کنگره برای کاستن از تهدید امنیتی در خلیج فارس ادامه خواهیم داد. امروز هدفهای عمده دولت در خلیج فارس، کمک به دوستان عرب میانه‌رو در دفاع از خویش، بهبود فرصتهایی برای صلح و نشان دادن این مسئله است که سیاست ارعاب ایران کارگر نخواهد بود. بقیه‌ی اهداف ما عبارتند از یافتن یک راه حل عادلانه برای جنگ ایران و عراق که ضامن حفظ تمامیت ارضی و حاکمیت هر دو طرف باشد، محدود کردن گسترش حضور و نفوذ شوروی در این منطقه استراتژیک و پیشگیری از بروز اختلال در جریان

[ صفحه 89]

نفت. دولت در هفته‌های آتی با دیپلماسی فعال و نیرومند به پیگیری این هدفها ادامه خواهد داد.» [210] .
سرانجام، به رغم اختلاف نظرهایی که در کنگره امریکا وجود داشت، با توجه به احتمال تضعیف موقعیت امریکا در منطقه و تهدید منافع این کشور، لایحه‌ی پیشنهادی دولت در تاریخ 9 / 4 / 66 در کنگره به تصویب رسید